Labels: Life
فکر کنم باید یه بار دیگه با خودم مرور کنم که چرا دارم اینجا مینویسم. چرا از اول اومدم اینجا و چرا هنوز، هر روز برمیگردم و میخونم و مینویسم. به خاطر بقا، به خاطر پیدا کردن خودم یا چیز دیگه. نمیدونم. یادم رفته. حتا اگه همون روزمرگی ها رو هم بنویسم، باز امیدی هست، ولی حتا رغبت نمیکنم به نوشتن روزمرگیها. به نگه داشتن لحظهها و یادآوریشون. نه اینجا.
سال پیش، انگار سالی بود که همش در حال از دست دادن بودم. شاید همینه که نوشتن از خودم حالم رو به جای اینکه بهتر کنه دیگه بد و بدتر میکنه. همینه که گاهی به سرم میزنه دیگه ننویسم. لااقل فعلن. ببینم اوضاع چقدر میتونه بدتر بشه. و بعد که به اینجا میرسم میبینم این آخرین چیزیه که چهار چنگولی بهش چسبیدم، هنوز. بعد فکر میکنم نمیخوام این یکی رو هم از دست بدم. برای همین ادامه میدم با نوشتن چیزای مزخرف، خودم قایم میشم پشت همه اون فیلمها و موسیقی و چمیدونم غرغر کردن سر جامعه و سیاست و روزمرگی.
میبینی، دیگه خودم نیستم، تو کی هستی، دیگه درباره هیچ کس نیست. حتا توش زندگی هم نیست. همینه که دیگه از خودم نمینویسم، حالم رو بد میکنه. مجبورم میکنه به خیلی چیزا فکر کنم که دوست ندارم. و بعد گاهی هم که از دستم در میره، میشه همینی که هست. پر از ناامیدی و مهوع. انگار نه انگار من همونم که یکی دو ساعت پیش داشتم خوش میگذروندم. جدیدن بیشتر پاک میکنم و عقب میکشم. انگار نه که من همونی بودم که هر چی بود میفرستادم. برای پیدا کردن خودم. و میگفتم این منم.
حالا نمیدونم. فکر کنم فقط اینو میفرستم برای اینکه ببینم هنوز جرات و شهامتش رو دارم یا نه. یا شایدم شد نامهای برای خداحافظی.
ولی اگه خداحافظی نبود، دلم میخواد از این به بعد چیزی بنویسم که یه چیزی ازش دربیاد. یه چیزی که بعد با خوندنش بفهمم این و خودم نوشتم، این من بودم، زندگیم این بود، ترسام و ضعف هام اینا بود و اینا بود کارایی که کردم تا به اینجا رسیدم. سال پیش رو گفتم سال از دست دادن بود، ولی امسال انگار خوبه برام. حداقل فروردینش که خوب بود. گوش شیطون کر، انگار دارم به زندگی برمیگردم.
این فاکسی تونز دقیقن چیزیه که یه خوره موسیقی کم داره. فکرش رو بکنید من همیشه یه آهنگ که خیلی دوست داشتم و مرتب گوش میکردم رو، میرفتم اول تو ویکی دربارهاش میخوندم، بعد احتمالن ممکن بود برم ویدیوش رو تو یوتیوب سرچ کنم و بعد هم اگه خدای نکرده نفهمیدم طرف داره چی میگه، (یا برام مهم بود که بدونم چی میگه، چون خیلی از آهنگا واقعن مهم نیست چی میگن، و زیباییشون به ریتمشونه، میدونید که) میرفتم و متنش رو از اینجا یا هر جا که شد سرچ میکردم.
حالا این فاکسیتونز، این اکستنشن فسقلی و ریزه میزهای که آقای دکتر معرفی کرده به قول خودش اندشه. اول اینکه میشه بدون اینکه مرورگر رو ترک کرد، مدیا پلیر رو کنترل کنی، بعد هم که اصل کار اینجاست که با یک کلیک، برات یه صفحه میاره که توش این اطلاعات به طور کاملن منظم و شیک هست:
بیوگرافی خواننده، آخرین ویدیوهای اون در یوتیوب، ژانرهای موسیقی اون، وب سایت رسمیش، نتیجه جستجوش تو گوگل، عکسهاش تو فلیکر، ایستگاه رادیوییش از پاندورا و last.fm، و بالاخره متن اون آهنگی که الان دارید گوش میدید!! به علاوه اینکه چند تا هنرمند مشابه هم براتون معرفی میکنه. در ضمن لینک اون آلبوم از امازون هم بهتون میده.
مثلن من وقتی داشتم آهنگ Skin رو از مدونا گوش میکردم (با فقط یک کلیک) این صفحه رو برام اورد. خوانندههای مشابه رو هم خیلی شیک بریتنی و کایلی مینوگ و گوین استفانی و نلی فورتادو معرفی کرده.
یا این یکی، مال زمانیه که آهنگ Sweet Sacrifice از اوانسنس رو گوش میکردم. هنرمندهای مشابه کشته منو. Linkin Park و Avril Lavigne و Nickelback و 3 Doors Down.
موقع گوش کردن آهنگ مرغ شیدای نامجو هم این صفحه رو بهم داد... فوق العاده نیست؟ (هر چند، باید اطلاعات مربوط به اون فایل کامل باشه، مثلن اسم آهنگ Track 01 نباشه وگرنه کار نمیکنه)
تازه twiitytunes هم اومده که میشه با یه کلیک آهنگ مورد علاقه تو به twitter اضافه کنی. (هر چند هنوز با این پدیده twitter غریبهام و دارم سعی خودمو میکنم بفهممش)
پی نوشت: راستی این تیکه آهنگ Sweet Sacrifice رو خیلی دوست دارم که میگه:
fear is only in our minds
but it's taking over all the time
ترس فقط تو ذهن ما وجود داره
ولی در تمام مدت بر همه چیز مسلطه
خیلی درست و واقعن تناقض جالبیه. عجیبه واقعن... چقدر کوریم گاهی.
درباره این سایت و آهنگهای فوقالعادهاش نوشتم. ولی چند ساعت ولگردی تو فایلهاش باعث شد فکر کنم کافی نیست دو خط مطلب نوشتن برای همچین چیز ارزشمندی. گوش دادن به تک تک اینا، ادم رو میبره به همون حال و هوای زمان دبستان و مشق نوشتن و مدرسه رفتن. حس عجیب اون دوران رو بدجوری زنده میکنه.
یادمه نوار «حسن و خانوم حنا» رو داشتم و هزار بار گوش کرده بودم. منتها بعد نمیدونم چطور شد گم شد. همیشه حسرتش رو میخوردم. حس عجیبیه، دفعه اخری که گوش کرده بودمش با یه نوار کاست درب و داغون بود و حالا فایل و realplayer و بند و بساط! یا «خروس زری پیرن پری» شاملو.
یا مثلن گوش کردن دوباره به تیتراژ سریال ارتش سری. با اون عنوان بندیش که نشون میداد از یه جاده ای میاد جلو و اون آهنگ پخش میشد و آخر سریال هم از همون جاده و ریل قطار و اینا برمیگشت. یا سریال دربرابر باد. که من چقدر جون کندم با فلوت خودم بتونم اهنگش رو درارم.
اهنگ سریال خانم مارپل هم که انگ خودش بود، پیرزن کوچولو و دوست داشتنی، یا پوارو با اون سیبیلاش. زیزی گولو که هم دیگه حرف نداشت. مخصوصن با اون اعظم خانوم گفتنهای جمال آقای جمالی.
اما برای من محبوب ترین سریال اون دوران، و محبوب ترین شخصیت اینها کسی نیست جز هانیکو! با اون جملههای اول سریال که هنوزم از یادم نرفته که میگفت: زندگی منشوریست در حرکت دوار. منشوری که پرتو پر فروغ خلقت ...
و هانیکو... یه کم خل وضع بود و منم که عاشق خلا! با اون انشا نوشتنش! لبه تاریکی هم که آدم رو جون به لب میکرد، با اون صحنههای جگر خراش توهم پدره. و موسیقی فوق العادهاش.
چقدر به نظر طولانی میومد زمان کودکی و چه زود گذشت و چقدر الان دور و بعید به نظر میرسه. چقدر عجیبه واقعیت اون موقع، که الان به صورت هالههای محو درومده و تیکه تیکه و صحنه صحنه ازش چیز یادته. و چه حس عجیبیه، بعد از این همه مدت پرت شدن درست وسط اون خاطرات...
اینم اوشین...
اما این وسط ملموس ترین خاطرات و بهترین روزها رو مدیون دوبلوهای خوبی هستیم که یا الان دیگه نیستند یا حال و حوصله سابق رو ندارن. هیچ وقت دنبال اسم و رسم دوبلورها نبودم، ولی هنوزم که هر از گاهی یه صدای آشنا به گوشمون میرسه، دوباره یاد همون دوران و برنامه کودک ساعت پنج و سریالهای ساعت نه و ده شبکه یک و دو میافتم. یادش به خیر
درباره این سایت و آهنگهای فوقالعادهاش نوشتم. ولی چند ساعت ولگردی تو فایلهاش باعث شد فکر کنم کافی نیست دو خط مطلب نوشتن برای همچین چیز ارزشمندی. گوش دادن به تک تک اینا، ادم رو میبره به همون حال و هوای زمان دبستان و مشق نوشتن و مدرسه رفتن. حس عجیب اون دوران رو بدجوری زنده میکنه.
یادمه نوار «حسن و خانوم حنا» رو داشتم و هزار بار گوش کرده بودم. منتها بعد نمیدونم چطور شد گم شد. همیشه حسرتش رو میخوردم. حس عجیبیه، دفعه اخری که گوش کرده بودمش با یه نوار کاست درب و داغون بود و حالا فایل و realplayer و بند و بساط! یا «خروس زری پیرن پری» شاملو.
یا مثلن گوش کردن دوباره به تیتراژ سریال ارتش سری. با اون عنوان بندیش که نشون میداد از یه جاده ای میاد جلو و اون آهنگ پخش میشد و آخر سریال هم از همون جاده و ریل قطار و اینا برمیگشت. یا سریال دربرابر باد. که من چقدر جون کندم با فلوت خودم بتونم اهنگش رو درارم.
اهنگ سریال خانم مارپل هم که انگ خودش بود، پیرزن کوچولو و دوست داشتنی، یا پوارو با اون سیبیلاش. زیزی گولو که هم دیگه حرف نداشت. مخصوصن با اون اعظم خانوم گفتنهای جمال آقای جمالی.
اما برای من محبوب ترین سریال اون دوران، و محبوب ترین شخصیت اینها کسی نیست جز هانیکو! با اون جملههای اول سریال که هنوزم از یادم نرفته که میگفت: زندگی منشوریست در حرکت دوار. منشوری که پرتو پر فروغ خلقت ...
و هانیکو... یه کم خل وضع بود و منم که عاشق خلا! لبه تاریکی هم که آدم رو جون به لب میکرد، با اون صحنههای جگر خراش توهم پدره. و موسیقی فوق العادهاش.
چقدر به نظر طولانی میومد زمان کودکی و چه زود گذشت و چقدر الان دور و بعید به نظر میرسه. چقدر عجیبه واقعیت اون موقع، که الان به صورت هالههای محو درومده و تیکه تیکه و صحنه صحنه ازش چیز یادته. و چه حس عجیبیه، بعد از این همه مدت پرت شدن درست وسط اون خاطرات...
اینم اوشین...
اما این وسط ملموس ترین خاطرات و بهترین روزها رو مدیون دوبلوهای خوبی هستیم که یا الان دیگه نیستند یا حال و حوصله سابق رو ندارن. هیچ وقت دنبال اسم و رسم دوبلورها نبودم، ولی هنوزم که هر از گاهی یه صدای آشنا به گوشمون میرسه، دوباره یاد همون دوران و برنامه کودک ساعت پنج و سریالهای ساعت نه و ده شبکه یک و دو میافتم. یادش به خیر
همه چیز با طرح ساماندهی بیماران ام. اس. ی شروع شد. مثل خیلی چیزای دیگه کشور که تا مشمول طرح ساماندهی میشن باید عزا بگیری.
قدیم باید بعد از اینکه دکتر نسخه برات نوشت، میرفتی بیمه پرونده تشکیل میدادی و کمیسیون میرفتی و معاینه میشدی و اگه تقاضات قبول شد، بهت یه کارت میدادن که باهاش بتونی دارو بگیری. بعد ماه به ماه، باید میرفتی داروخانه و اون کارت رو میدادی امضا کنن، بعد بری چند تا کوچه اونور تر از اون کارت کپی بگیری، برگردی بدی به داروخانه و دارو تو تحویل بگیری. این مال زمان قبل از ساماندهی بود. سیستم عالیای نبود ولی کار میکرد.
پارسال همین موقعها بود که گفتن بیاید کارت هوشمند بگیرید! (مثل کارت هوشمند سوخت و چیزای دیگه که در عمل میبینی هوشمندیش متکی به هوش مسئول مربوطهاست یعنی باید کارت رو همراه خودت ببری و به رویت اون آدمه برسونی، در هر حال...) از اون به بعد پروسه دارو گرفتن تبدیل شد به اینکه اول بری بدی دکتر نسخه اون ماه رو بنویسه، بعد اون نسخه رو ببری یه جا دیگه برای تایید، تازه مراحل کارت هوشمند و این چیزا هم جای دیگهایه که از من قبول کنید هیچ کدوم از اینا نزدیک هم هم نیستند. بعد بری داروخانه، پس مونده آمپولهای قبلی رو پس بدی و داروی جدید رو بگیری. البته همه این کارها هم باید چند روز قبل از اینکه داروت تموم بشه انجام بدی، چون اگه خیلی زود این کارو بکنی، تایید دکتر و تایید شرکت بیمه معتبر نیست و باید از اول این کارا رو بکنی.
انگار بازم مسئولین دارویی کشور راضی نشدن از این همه ابتکار و تصمیم گرفتن که یکی از داروهای اصلی بیماران ام.اس. (آونکس) رو به جای واردات خودشون تولید کنن. هیچی دیگه، نتیجه ازقبل معلومه، دارو مورد قبول پزشکان و بیماران نشد و پزشکا مجبور شدن به اون یکی داروی اصلی این بیماری روی بیارن. بتافرون.
حالا تازه ماجرا از اینجا شروع میشه، بتا فرون باید یه روز درمیون تزریق بشه تا اثر کنه، و چون این بیماری درمان قطعی نداره، این دارو برای جلوگیری از پیشرفت این بیماری و برای بیماران ام اس بسیار حیاتیه. در ضمن عوض کردن دارو و تزریق اون، چون با سیستم عصبی سر و کار داره بسیار زجر آوره و عادت کردن به یه دارو یا اختلال در نظمش این بیمارها رو به شدت اذیت میکنه.
حالا بگیرید و شاد شوید از گفتههای وزیر بهداشت که میگه: ام اس چون درمان قطعی نداره دلیلی نداره که مصرف بتافرون در کشور اینقدر زیاد باشه!!! نتیجه چیه؟ اینکه این دارو نایاب شده. نیست...
باید هر روز زنگ بزنی به اطلاعات دارویی، که بگن اومده یا نه. اگه نه که هیچ. اگه آره میگن مثلن برو سیزده آبان یا بیست و نه فروردین یا چند تا داروخانه با اسمهای مشابه تاریخی (که مناسبت هیچ کدوم رو هم یادمون نمونده چیه). حالا اگه شانس بیاری کسی هست اونجا که نظم رو برقرار کنه و اسم نوشته باشه، وگرنه که باید با چهارصد نفر آدم دیگه تو سر و کله هم بزنید که دارو رو بگیرید. تازه اگه از تایید نسخهتون مدتی گذشته باشه، دارو نمیتونید بگیرید و باید برگردید برید پروسه رو از اول تکرار کنید که معنی نهاییاش یعنی زرشک.
آدم از این همه برنامه ریزی دقیق و حساب شده لذت میبره واقعن. وقتی که برای هر عدد دارو، باید از هزار جا تاییدیه بگیری، و تازه به خیال خودتون طرح ساماندهی رو اجرا کردید، از تعداد دقیق بیماران ام.اس. و تعداد داروهای لازم اطلاع دقیق دارید. واقعن انقدر سخته توزیع چهارصد پونصد، یا اصلن هزار بسته دارو؟ یعنی از ساختن انرژی هستهای تو زیر زمین هم سخت تره که یه دختر شونزده ساله از پسش برومد؟
اعتراض و تجمع و چیزای دیگه هم که ازقبل سرنوشتش مشخصه. نه راه به جایی برد نه کسی شنید. در همین رابطه این و این را هم بخوانید.
خبر تکمیلی: امروز خبر رسید که بتافرون ایرانی هم تولید شد. باید منتظر بحران شدید تری باشیم. وزیر هم که به راحتی آب خوردن دروغ میگوید: «وزيربهداشت همچنين در زمينه شايعه كاهش ميزان يارانهداروي خارجي بيماران " ام.اس " گفت: يارانه داروي خارجي اين بيماران كاهش نيافته است، به عنوان مثال اگر قيمت جهاني دارويي ۱۰ميليون ريال است، هم اكنون اين دارو با قيمت ۱۵هزار ريال در بازار عرضه ميشود.» احتمالن منظور از پانزده هزار ریال همان پانصد هزار ریال بوده.
خبر تکمیلی 2: ایران نیوز گزارش داد که امروز بیماران ام اس خیابان طالقانی را در اعتراض به نبود دارو مسدود کرده اند. چیزی که در این گزارش نیست اینه که این اولین بار نیست که چنین تجمعی برگزار میشه.
عکس های تجمع را هم از اینجا ببینید.
Labels: Censure
من هنوزم دارم سر قضیه این بازیه فحش میخورم. گفتم که کلیک نکنید! خودتون خواستید. خدا رو شکر من که ترک کردم، و خلاص شدم و الان پاکم. یعنی پاک بودم تا امروز صبح که این یکی رو پیدا کردم!!!
جریان این یکی اینه که باید دو نقطه همرنگ مکعب رو به هم برسونیم. مثل شکل زیر:
تا چند مرحله واقعن بازی مسخره است، ولی هر چی پیش میریم سخت تر میشه و رنگها راه همدیگه رو میبندن و خلاصه وضعی میشه، که نه میشه کنارش گذاشت و نه میشه حلش کرد. من الان مرحله نوزدهم گیر کردم فعلن. یکی بیاد حلش کنه، عکسشو بده من، منو از این بدبختی خلاص کنه. ثواب داره!
راستی مقصر اصلی هم اونیه که این لینک رو تو سایت بالاترین فرستاد و همه رو به خاک سیاه نشوند. اگه میخواید فحش بدید به اون بدید!
Labels: IT
آلانیس موریست رو از خیلی وقت پیش دوست داشتم. علاوه بر استعداد فوق العادهاش در خوانندگی، صدای خیلی خوبی داره و آهنگ ساز خیلی خوبی هم هست. اما این بار کارش با همیشه فرق میکنه.
آهنگ «My Humps» بلک آید پیز رو یادتونه که. یکی دو سال پیش خیلی مشهور شد، و فرگی خانم از این میخوند که چقدر برجستگیهای زنونه قشنگی داره و مردا براش هر کاری میکنن و لباس و جواهرات براش میخرن و خلاصه سبک هیپ هاپ و رقص و موزیک ویدئوی این آهنگ هم نشون میداد که انگار از این وضعیت بدش هم نمیاد.
حالا موریست برداشته چیکار کرده؟ همین آهنگ رو دوباره خونده، منتها این بار به جای اونهمه شلوغ کاری، فقط یه پیانو همراهیش میکنه و ریتم آهنگ رو هم خیلی پایین آورده و به سبک خوندن خودش نزدیک کرده.
با این کار، خب، خیلی منظورا داشته. یکی اینکه به خوانندههای مثل فرگی نشون داده که خوندن اصلن یعنی چی، بعد اینکه موسیقی باید چطور باشه و تازه تو موزیک ویدئو، بلک آید پیز و طرفداران هیپ هاپ رو به شدت دست میندازه. آهسته خوندن موریست، احمقانه بودن متن آهنگ رو به رخ میکشه، و اداهاش از رقص فرگی، با همون کلمات شعر اصلی باعث میشه که پیام شعر اصلی رو کاملن وارونه کنه. در ضمن، آلانیس توانایی خودش رو در گرفتن یه آشغال و تحویل دادن طلا به رخ همه کشیده.
روز دوم اوریل این ویدئو به یوتیوب اضافه شده و از اون موقع تا حالا حدود چهار میلیون بازدید داشته. مرسی... من که کلی کیف کردم
.
توضیح ضروری: خودم آهنگ اصلی رو با وجود همه اعصاب خورد کنیش خیلی دوست داشتم و هیپ هاپ هم یکی از سبکهای موسیقی مورد علاقهامه.
Labels: Music
دیشب آزاده برگشت رفت خونهاش. اینم از عید امسالمون، که خیلی عجیب و غریب شروع شد و با بی خبری گذشت و روزای آخرش هر چی با چنگ و دندون خواستیم طولانی ترش کنیم، نشد و حسرت به دلمون گذاشت و گذشت و رفت. رفت تا... نمیدونم.
این روزای آخری، انگار که هیچ این هفت هشت سال تو زندگیمون نبوده، مثل قدیما بود. تا همون دم آخر تو فرودگاه هم انگار کسی باور نمیکرد که دوباره فاصله ها زیاد میشه و آدما میشن یه صدای پشت تلفن و یه سری حروف پینگلیش تو صفحه مسنجر. امروز اما، انگار هیچ این دو هفته وجود نداشته. برگشتیم به زندگی عادی و روزمره. فقط هر از گاهی اینطرف اونطرف یه نشونههای کوچیکی میبینی، یه تیکه پارچه یه گوشه افتاده، یه عطر، یا یه خط رو دیوار که یادت میاره این دو هفته خواب و خیال نبوده.
عیدم گذشت، حتا چند روز تق و لقی بعدش هم. فردا روز دیگریست. سالی دیگر. میسازمش.
پی نوشت: اگه احیانن براتون سوال پیش اومد که پژواک مثلن میخواد چطوری بسازتش و فکر کردین که آدم شده و متحول، و اینکه بدونین امروز از صبح تا الان داشته چیکار میکرده، اینجا رو کلیک کنین! راستی توصیه اکید میکنم اگه میخواهید بدبخت و خراب و معتاد نشین، کلیک نکنید... یه بازی فلشه که هر کاری میکنم نمیتونم بازی نکنم.
Labels: Life