درباره این سایت و آهنگهای فوقالعادهاش نوشتم. ولی چند ساعت ولگردی تو فایلهاش باعث شد فکر کنم کافی نیست دو خط مطلب نوشتن برای همچین چیز ارزشمندی. گوش دادن به تک تک اینا، ادم رو میبره به همون حال و هوای زمان دبستان و مشق نوشتن و مدرسه رفتن. حس عجیب اون دوران رو بدجوری زنده میکنه.
یادمه نوار «حسن و خانوم حنا» رو داشتم و هزار بار گوش کرده بودم. منتها بعد نمیدونم چطور شد گم شد. همیشه حسرتش رو میخوردم. حس عجیبیه، دفعه اخری که گوش کرده بودمش با یه نوار کاست درب و داغون بود و حالا فایل و realplayer و بند و بساط! یا «خروس زری پیرن پری» شاملو.
یا مثلن گوش کردن دوباره به تیتراژ سریال ارتش سری. با اون عنوان بندیش که نشون میداد از یه جاده ای میاد جلو و اون آهنگ پخش میشد و آخر سریال هم از همون جاده و ریل قطار و اینا برمیگشت. یا سریال دربرابر باد. که من چقدر جون کندم با فلوت خودم بتونم اهنگش رو درارم.
اهنگ سریال خانم مارپل هم که انگ خودش بود، پیرزن کوچولو و دوست داشتنی، یا پوارو با اون سیبیلاش. زیزی گولو که هم دیگه حرف نداشت. مخصوصن با اون اعظم خانوم گفتنهای جمال آقای جمالی.
اما برای من محبوب ترین سریال اون دوران، و محبوب ترین شخصیت اینها کسی نیست جز هانیکو! با اون جملههای اول سریال که هنوزم از یادم نرفته که میگفت: زندگی منشوریست در حرکت دوار. منشوری که پرتو پر فروغ خلقت ...
و هانیکو... یه کم خل وضع بود و منم که عاشق خلا! لبه تاریکی هم که آدم رو جون به لب میکرد، با اون صحنههای جگر خراش توهم پدره. و موسیقی فوق العادهاش.
چقدر به نظر طولانی میومد زمان کودکی و چه زود گذشت و چقدر الان دور و بعید به نظر میرسه. چقدر عجیبه واقعیت اون موقع، که الان به صورت هالههای محو درومده و تیکه تیکه و صحنه صحنه ازش چیز یادته. و چه حس عجیبیه، بعد از این همه مدت پرت شدن درست وسط اون خاطرات...
اینم اوشین...
اما این وسط ملموس ترین خاطرات و بهترین روزها رو مدیون دوبلوهای خوبی هستیم که یا الان دیگه نیستند یا حال و حوصله سابق رو ندارن. هیچ وقت دنبال اسم و رسم دوبلورها نبودم، ولی هنوزم که هر از گاهی یه صدای آشنا به گوشمون میرسه، دوباره یاد همون دوران و برنامه کودک ساعت پنج و سریالهای ساعت نه و ده شبکه یک و دو میافتم. یادش به خیر