Sunday, December 31, 2006
Nerd
این‌روزا) این روز‌ها، روزهایی نیستند که بعدن بشه ازشون با افتخار یاد کرد. چیزی ندارم، خوب نیست. راضی نیستم. دوران سختی نیست، آسون هم نیست. هیچی نیست. همیشه تغییرات رو خودم زودتر از همه متوجه میشم. چه قبلن که به سوی خوب بود، چه حالا که دارم تبدیل به چیزی میشم که دوستش ندارم. همین.
برای همین واقعن از خودم چیزی ندارم که بنویسم، راستش حتا دلم هم نمیخواد خیلی از خودم بنویسم. دوست ندارم معیار قضاوت دست کسایی بدم که خیلی کم منو میشناسن، در حالی که واقعن خودم هم الان واقعن تکلیفم با خودم روشن نیست. دست کم الان، برای یه مدت. شاید بعد که همه چیز، به هر شکلی، کمی رو به راه شد نوشتم. ولی فعلن نه.
فکر میکنم یکی از درسایی که از زندگی میشه گرفت، همینه که تو، تبدیل به همون تصوری میشی که از خودت داری. فعلن من از خودم راضی نیستم. و متاسفانه داره بدتر هم میشه. فقط امید برام مونده، و یه ذره اعتماد به خودم که داره روز به روز کمتر میشه. خب اینم از اعتراف.
نردیت) امروز یه تست جالب دادم، درباره اینکه چقدر Nerdام. نرد ‌ها رو نمیدونم میشناسید یا نه، معمولن به افراد خیلی خیلی خیلی خرخونی میگن که غیر از درس از چیز دیگه سر در نمیارن. سرشون تمام مدت تو کتابه، دوستای زیادی ندارن، با بقیه نمیجوشن و چیزای دیگه... البته این چیزا به خودش خود بد نیست. ولی خب این صفت بار منفی شدیدی داره، که خب، حتا اونایی که خیلی هم نردن ترجیح میدن به این صفت ملقب نشن.
خلاصه، وقتی خواستم این تست رو بزنم، اولش نوشته بود که اگه اومدین سراغ این تست، جوابتون رو از قبل گرفتین! ولی خب حالا تست رو هم امتحان کنین. در مورد من جواب این بود!

این تست میگه که من تقریبن اون وسطام. یعنی از ۴۶ درصد افراد نرد ترم. البته که تست دقیق نیست و محض تفریحه. ولی با سوالایی که میپرسه خیلی جالب خرخونی آدما رو میسنجه. البته ماها همه اینا رو تو دبیرستان به زور تو کلمون فرو کردن، خود این آمریکاییهای خنگ که سواد درست حساب ندارن و واقعن باید خیلی خیلی نرد باشن تا یک دهم معلومات بچه‌های متوسط دبیرستانی ما رو داشته باشن. اینم یه اشکال این تست. ولی خب، بالاخره نسبت به بچه‌های اونا، ما نردیم دیگه. نیستیم؟
مرگ وبلاگ‌ها) اگه این خبر راست باشه واقعن شوکه کننده، شرم‌‌اور و در عین حال احمقانه و خنده داره. البته ما دیگه انقدر چیزای عجیب غریب دیدیم که دیگه داریم کم کم عادت میکنیم و نه میخندیم و نه تعجب میکنیم. ولی هنوزم گاهی رایحه‌ای به مشام میرسه که دیگه هر دماغ عادت کرده‌ای رو بیدار میکنه.
اصلن بلاگ نویسی و دنیای مجازی زنده به آزادی و عدم محدودیت، و قوانین نانوشته خود خواسته و جهان شمولیه که تقریبن توسط هر کاربر اینترنتی رعایت میشه. ثبت وبلاگ‌ها در وزارت ارشاد و گرفتن مجوز احمقانه ترین دستوریه که یه دولت میتونه بده.
در هر حال، چون هیچ چیزی از اینا بعید نیست، به نظر من اولین کاری که باید کرد اینه که همه بلاگر‌هایی که ازسرویس‌های ایرانی استفاده میکننه باید به بلاگ اسپات و سرویس‌دهنده‌های خارجی برن. (مگر اینکه اینقدر احمق باشند که واقعن بخوان برن وبلاگشون رو ثبت کنن) درسته که ممکنه دستشون به ما نرسه، ولی این سرویس‌های ایرانی مجبور به اطاعت از قوانینند. خیلی راحت مثل آب خوردن میتونن همه رو پرت کنن بیرون. (قبلن هم بارها این کارو کردن، هیچ دلیلی نداره اینبار نکنن)
خلاصه این فکر کوچ به بلاگ‌اسپات اینبار خیلی قوت گرفته. فقط نمیدونم فقط با آرشیوم (که الان سیو شده در کامپیوترم دارم) چیکار کنم. یه نام خوب هم پیشنهاد بدین که برای وبلاگ بلاگریم بذارم. whoareyou هم از قبل اشغال شده البته! فعلن من اینجا رو به نام خودم کردم، ممکنه (ممکنه!) که از این به بعد تا اوضاع آروم تر شه، مطالب تحفه‌ام رو هر دو جا بفرستم.

Labels: