Wednesday, April 18, 2007
Be Happy
مرض) گفته بودم که تو عید کامپیوترم پکیده. همون روزا دل و روده اش رو ریختم بیرون و هر کاریش کردم درست نشد که نشد. ولش کرده بودم افتاده بود اون گوشه، تا اینکه دیروز دوباره اساسی افتادم دنبالش که یک بار برای همیشه قال قضیه رو بکنم ببینم چی شده. کاشف به عمل اومد که واقعن پکیده. وقتی روشن میشه چیپش اندازه یه رآکتور اتمی داغ میشه و خلاصه هیچ امیدی بهش نیست. منو بگو که فکر میکردم مشکلش در حد خرابی پاور و بوت درایوه.
علت پکیدن هم فهمیدم که این نوسان های شدید برقه، اگه همون موقع خسیسی نمیکردم و یه خورده پول میدادم از این UPSها میخریدم، الان خدا تومن خرجم نمیشد. حالا این بیچاره با فک پایین اومده، افتاده یه گوشه و یه چشش زل زده به من، و چشم دیگه اش به اجزای بیرون آورده شده اش نگاه میکنه و قیافه اش از همیشه رقت برانگیز تر شده. دلم نمیاد ولش کنم همینطوری، از اون طرف دلم بیشتر نمیاد پول خرجش کنم. خلاصه حالا این پارادوکسیه که باید همین روزا یه جوری باهاش کنار بیام.
تصمیم) اما... چند وقته شدید به سرم زده ببندم این وبلاگ رو، بیام یه روز بنویسم فعلن تعطیل و ببندمش برم راحت شم. ولی باز این کارو نمیکنم. چند روز پیش مطلب های قدیمی رو میخوندم و دیدم چقدر طنز بودن و چه شاد بودم. در ضمن هیچ خوشم نمیاد بیام هر کاری میکنم این تو بنویسم. هیشکی دیگه دلش برام تنگ نمیشه اینطوری. خلاصه اگه یه روز اومدین دیدین اینجا هم پکیده تعجب نکنید.
دلتنگی) این سایت رو ببینید. تیتراژ اول و آخر خیلی از سریال ها و کارتون های دوران کودکیمون توشه. مثل سریال های اوشین و هانیکو و در برابر باد و ارتش سری و لبه تاریکی و کارتون های خونه مادر بزرگه و با خانمان و بابا لنگ دراز و بنر و این جور چیزا. تیتراژ خود برنامه کودک هم هست و چیزهای اینطوری. من که کلی ها رو دانلود کردم و کلی دلم برای اون روزا تنگ شد. هی...
سلامت) وبلاگم دیگه این کلی پزشکی شده! شاید رشته ام رو عوض کردم رفتم پزشکی. اینجا نوشته نمک یددار، که یه زمانی پدرمون رو دراوردن که بخورین، و به جای نمک معمولی نمک یددار بخورین، آلودگي راديواكتيوته دارد و باعث بروز سرطان میشن. شاد شوید.
شادی) راستی چقدر پست این دفعه شاد کننده بود! انگار خیلی رو شانسم. به خاطر همین چیزاس میخوام ببندم برم دیگه. مردم بسکه خبر بد شنیدم و خبر بد دادم! اه