Sunday, May 20, 2007
Phobia

دعوت شدم که از ترس‌هام بنویسم، راستش همون موقع که دعوت شدم با خودم گفتم عمرن! دیگه این یکی رو امکان نداره دم به تله بدم و بنویسم، چون علاوه بر ترس‌های بزرگ زندگیم یه ترسی دارم که جریانش از این قراره.

«کتاب ۱۹۸۴ اثر جورج اورول، ماجرای یه حکومت دیکتاتوریه که همه کارها و افکار شهروندانش رو بیست و چهار ساعت با دوربین کنترل میکنه و عملن حریم خصوصی معنی نداره و خوب معلومه که برای هر کس هم پرونده قطوری از عادت‌ها رفتار‌ها و ترس‌هاش داره. حالا ماجرای کتاب بماند، ولی تو زندان این کشور، یه اتاق شکنجه هست که نوع شکنجه بسته به کسی که قراره شکنجه بشه فرق میکنه و هیچ کس که از اتاق برمیگرده درباره‌اش حرف نمیزنه. آخر سر میبینیم که اون اتاق در واقع خالیه، و شکنجه، همون ترسه. حکومت که بزرگترین ترس زندگی هر کسی رو میدونه، هر کسی رو، با ترس خود اون فرد شکنجه میده و همینه که نتیجه اون اتاق معجزه آساست و هیچ کس نتونسته اونجا مقاومت کنه! »

حالا ربطش به من،... من از همون موقع که اون کتاب رو خوندم، به جای اینکه از چیزهای مختلف بترسم، از اون اتاق میترسم! و همینه که خلاصه خیلی از ترس‌هام رو سعی میکنم هیچ کس نفهمه. کار احمقانه ایه ولی خب، میترسم دیگه. ترس که منطق نداره.

یکی دیگه از ترس‌های زندگیم که یکی دو ساله پیدا کردم، این مغازه‌های کپی سی دی و فروش لوازم و قطعه‌های کامپیوتریه... این یکی رو تقریبن همه دوستام میدونن و وقتی میخوان بهم لولو نشون بدن از این مغازه ها نشونم میدن. همیشه میترسم که تمام نقشه‌هام برای زندگیم شکست بخوره و بابام برام یه حجره اجاره کنه و بشینم توش سی دی و دی وی دی کپی کنم! انگار هر روزم دارم بیشتر به این ترس نزدیک میشم! خدا به دور.

چند روز پیش سیما برام این لیست فوبیا‌ها رو فرستاد و باعث شد یه چند ساعتی بشینیم بخندیم. مردم هم از چه چیزهایی میترسن. مثلن اینا رو داشته باشید: Ouranophobia یا ترس از بهشت. Oneirophobia ترس از رویا! Cenophobia ترس از ایده‌های جدید! Chronomentrophobia یا ترس از ساعت... این یکی خیلی باحاله: Eleutherophobia ترس از آزادی! یا این Heliophobia ترس از خورشید! (این فکر کنم مال خون‌آشام هاست) یا Phronemophobia ترس از فکر کردن! این که واقعن وحشتناکه: Octophobia ترس از شکل عدد هشت!

این مال علی بی غم و میرکله: Dentophobia (ترس از دندون پزشکی) اینم اختصاصی علی بی غم: Gerontophobia (ترس از پیری) . اینم مال نداست: Cynophobia ترس از سگ‌ها! اینم مال خودم: Pedophobia ترس از بچه‌ها!!!

فوبیاها دو دسته اند، یه دسته بالینی و پزشکی‌اند (Clinical) و یه دسته غیر بالینی. (Non-Clicnical) یعنی مثلن فوبیای معروف Homophobia که به معنی ترس از همجنسگرا هاست به این معنی نیست که کسی که Homophobia داره همجنسگرا که میبینه کف میکنه و فکش قفل میشه و نفسش بند میاد و این جور چیزا! برعکس ممکنه بگیره طرف رو بکشه. یا مثلن من که Pedophobia (کودک ستیزی) دارم هم همینطور. این فوبیا‌ها بیشتر به معنی رد کردن و تعصب و دشمنی نسبت به چیز یا موقعیتی هستند. و همین ترس، و پرهیز از قرار گرفتن تو این موقعیت ممکنه باعث بشه که آدم خیلی از کارهای روزمره و عادی رو یا نتونه انجام بده، یا راحت نباشه باهاشون. هر چند خیلی از فوبیا‌ها هم مثل ترس از مکان‌های بسته، دقیقن همین حالت‌هایی که گفتم رو به آدم میده. آدم فکش قفل میشه و نفسش بند میاد و چیزهای دیگه.

مثلن من یه ترس دیگه‌ای که تو زندگیم دارم، ترس از لحظه‌های سکوت بین دیالوگ دو طرفه است که اصلن نمیتونم تحمل کنم. اون لحظه‌هایی که دو نفر که به هم میرسن و بعد از حرف‌های معمول بعد نمیدونن چی به هم بگن. حالا ممکنه مثلن این ترس باعث بشه تو ندگی روزمره که مجورم آدم‌های زیادی رو ببینم و باهاشون برخورد داشته باشم، به دلیل این ترس از این برخورد‌ها اجتناب کنم.

فوبیا‌ها رو میشه یه نوع بازی با کلمات هم حساب کرد. آدم از هر چی میترسه میتونه یه فوبیا بچسبونه تهش و یه کلمه جدید معنی دار بسازه. مثلن فوبیای دیگه من که تو هیچ لیستی ندیدم اینه: Mathophobia یا ریاضی ترسی! حالت‌های من وقتی با یه مسئله ریاضی برخورد میکنم هم از کف و خون بالا آوردن و بند اومدن نفس و سفید شدن چشم هست تا نفرت شدید از محاسبه در حد حساب کردن جمع دو عدد یک رقمی با ماشین حساب. به همین راحتی یه کلمه جدید و با مسما ساختیم!

خلاصه اینکه آدم تو زندگی روزمره‌اش میتونه از خیلی چیزها بترسه و اصلن متوجه‌شون نشه و اماور عادی به حسابشون بیاره. البته انگار همه این ترس‌ها درمان پذیرند. برای مطالعه بیشتر در مورد فوبیا‌ها ویکی پدیا (+) رو بینید. اینم لیست کامل فوبیا‌ها، توصیه میکنم حتمن بخونید و بخندید.

پی نوشت: مرسی از علی و میرکا له خاطر دعوت، و مرسی از سیما به خاطر فرستادن لینک لیست فوبیا‌ها. دعوت هم نمیکنم از کسی! این شاخه همین جا تموم میشه شرمنده.

Labels: ,