Sunday, May 06, 2007
Dreams Happen

من تو ذهنم دارم هر روز، اونم روزی چند بار آپدیت میکنم. نمیدونم چرا بلاگم بیشتر دهنی شده تا وبی. عجیبه... خلاصه هر از گاهی میام میبینم که مثلن نزدیک یک هفته است که اینجا سر نزدم خودمم تعجب میکنم. حالا این بازی ای که میرکل منو دعوت کرده شاید بهانه ای شد برای آپیدن...

چند وقته میبینم ملت دارن بازی آرزو میکنن و خدا رو صد هزار رتبه شکر میکردم که کسی منو دعوت نمیکنه و نکرده و خدا کنه کسی حواسش نباشه و زیر زیرکی در رم از زیرش. اصلا اهل آرزو کردم، و تازه اعلام کردنش اونم تو این فضا نیستم. به نظرم این پروژه خیلی خطرناک تر و شخصی تر و خصوصی تر از پروژه اعترافاته. نمیدونم حالا چیکار کنم... حالا بنویسم ببینم چی میشه...

پیش درامد) اصلا از این آرزوهای شیک صلح جهانی و برافنکدگی قحطی و این جورر چیزا ندارمو ترجیح میدم چیزای شخصیم، مربوط به خودم باشه. میدونید که... از جنگ و قحطی و فقر ملت خوشحال نمیشم قطعا، ولی وقتی میخوام به خودم فکر کنم، به خودم فکر میکنم مسلما! حالا شاید اگه یه روز پولدار شدم مثلا رفتم مناطق محروم مدرسه درست کردم، ولی خلاصه این آرزوم نیست...

یکم) خوب شد گفتم اینو! ارزو دارم پولدار شم. از اینا که تو VH1 نشون میده. تو برنامه Fabulous Life of ... حالا مشهور هم نشدم، نشدم، پول دار ولی بشم!

دوم) آرزو دارم یه کاری داشته باشم که عاشقش باشم. از اونا که صبح که میخوام برم سرکار، تو راه آواز بخونم. هر چند، فکر کنم منو جهنم هم بخوان ببرن تو راه آواز میخونم!!!

سوم) آرزو دارم که... نچ!

والا من زياد اهل آرزو کردن نيستم، بيشتر خيال بافم تا آرزو کن. مثل همه اون خیال بافی‌های بچگونه و احمقانه ای که خودم فقط ازشون خبر دارم و یا اونقدر بزرگند و دست نیافتنی که به رویا شبیهند، یا اونقدر کوچیک و حقیر که به زودی و اگه بخوام احتمالا خیلی راحت به دستشون میارم.

همين يکی دو تا رو هم به زور نوشتم! بدبختانه زيادم اهل دنبال کردن رویاهام هم نيستم، و معمولا هر چه پيش آيد خوش آيد عمل ميکنم. کار مزخرفيه که تا حالا اصلا جواب نداده و به شدت و با قدرت هر چه تمامتر بايد سعي کنم اين رويه رو عوض کنم. ولي خب هر وقت اينطوري تصميم ميگيرم، پشتش ميگم باشه براي بعد!

پی نوشت: آهان راستی باید دعوتم بکنیم انگار... منم از احسان، مهدیه، الکس، نیوشا ، فربد و بهنام دعوت میکنم.

Labels: ,