Thursday, February 28, 2008
Grumpy

رفتیم خرید... میگم آقا این تی شرته سایز مدیومش رو دارین میگه آره. میگم خوب اتاق پرو کجاس برم بپوشم. میگه اه! نمیشه که... تیشرت رو نمیشه امتحان کرد! میگم چرا؟ میگه قالب تنت میشه دیگه نمیشه فروخت! هیچ جای دنیا هم نمیذارن تیشرت رو بپوشی!

میریم یه مغازه دیگه. از یه طرح یکی از لباس‌ها خوشم اومده میگم آقا این آستین کوتاهش رو ندارین؟ میگه کوتاش میکنیم! جا میخورم فکر میکنم درست نشنیده... شمرده شمرده دوباره میگم ببخشید، تی شرت میخوام! آستین کوتاه (از همینی که دستمه! شلوار نه، تیشرت!) جوابی نمیده. لابد پیش خودش فکر میکنه گیر عجب آدم سمجی افتادم. خوب دارم لطف میکنم میگم برات کوتاه میکنم دیگه استینشو! حالا جالبه اصرار هم داره که لباسه اصله و از آمریکا میاد مستقیم!

رفتیم شکلات فروشی. میگیم ببخشید از اینا طعم نعناییش هم دارین؟ در حالی که راشو کج کرده و میره زیر لب قر قر میکنه. میگم ببخشید؟ یه کم بلند تر و عصبی تر میگه هیچ جای دنیا پاستیل با طعم نعنایی وجود نداره!


میریم بانک. خدا رو شکر سیستم شماره و نوبت دهی و اینا هست دیگه تو صف کسی از کول کسی بالا نمیره. یه یک ربعی میشینیم خبری نمیشه. میریم سراغ معاون بانک میگیم ببخشید مسئول این باجه نیستن؟ میگه صبح اول وقت. میگیم ببخشید، (شرمنده واقعا مصدع اوقات شریف و گرانبهاتون شدم و دارم وقتتون رو اینطوری تلف میکنم، زبونم لال) امروز کسی کار نمیکنه اینجا؟ چپ چپ نگاه میکنه انگار کارمند خاطی رو داره توبیخ میکنه میگه آخه الان چرا اومدی؟ فردا صبح اول وقت بیا! لابد ما باید جواب پس بدیم که چرا الان اومدیم نه کارمندش که کلن نیومده!

خبرهای روز هم جالبه. چند روز پیش تو یکی از همین سایت‌های خبری، خبر انهدام یک خانه فساد رو تو قزوین خوندم. یه تیم ضربتی به محل مراجعه میکنن و میبینن که از فاصله دور صدای خنده و موسیقی میاد! بعد که با حکم قضایی به لانه فساد وارد میشن میبینن سه تا پسر و سه تا دختر نشستن دارن ورق بازی میکنن. پس از انهدام این لانه، یک دست پاسور، چند حلقه سی دی و شش دستگاه موبایل کشف و ضبط شد (بندگان خدا نفری یه موبایل داشتن دیگه و یه سری سی دی).

امروزم تو اخبار بیست و سی گفت که سفارت سوییس در تهران مهمانی گرفته و تعدادی از افراد مشهور رو هم دعوت کرده. احتمالن دست اندرکاران محترم بخش خبری بیست و سی انتظار داشتن که سفارت سوییس در تهران زیارت عاشورا برگزار کنه. یکی خوبه اینا رو توجیه کنه که سفارت هر کشوری خاک خودش محسوب میشه و میتونه تو کشورش مهمونی بگیره و مهمونی هم غیر از ایران هیچ جای دیگه جرم نیست.

رفتیم مرکز خرید تندیس تو تجریش. کلن اونجا معروفه به گشت ارشادش. تو این راهروِها، یه پلیس زن، چادری، با ابروهای کمون و آرایش در کنار یه آقای پلیس دارن راه میرن و برای خودشون گپ میزنن و میخندن تا میرسن به یه مغاه کفش فروشی. آقاهه با نفرت و انزجار انگار که حال به هم زن ترین صحنه عمرش رو دیده، به ویترین اشاره میکنه و میگه نگاه کن، ببین چطوری دوباره همه این چکمه ها رو دراوردن و گذاشتن بیرون. (چه رویی واقعا. اونم تو روز روشن) خانومه هم با تاسف سر تکون میده و احتمالن به عنوان یک زن خجالت میکشه از این صحنه فجیع چیده شدن چکمه ها تو ویترین مغازه.

غر غر نمیکنما! همینطوری محض خالی نبودن عریضه. فقط برام جالبه که قبلا این بداخلاقی ها رو نمیدیدم و فکر میکردم که خوب همینه دیگه لابد. اصولا آدم عادت میکنه و بعد از یه مدت خودشم بداخلاق میشه.