Thursday, February 28, 2008
Burgers

دفترچه یادداشتم روی میز بود. اومده برداشته، هر چی بهش میگم باز نکن، نخون محل نمیذاره. حالا این هیچی. یکی یکی میپرسه این چیه نوشتی، اون چیه نوشتی. اینم هیچی. یک کلمه فارسی بلد نیست میگه خطت بده!! حالا اینم هیچی.

برگشته میگه این چیه؟ میگم دفتر یادداشت و چیزای روزانه و اینا! میگه نه.... دفتر یادداشت که این طوری نیست. بعد خیلی با حوصله نشسته داره برای من توضیح میده که یادداشت روزانه باید یه تیتر مناسب داشته باشه و یک موضوع واحد رو دنبال کنه و متن داشته باشه و احتمالن نتیجه گیری به علاوه تاریخ نوشته شدن اوم مطلب! دیگه این یکی از حد تحمل خودمم رد شد و با عصبانیت برگشتم بهش میگم که کی میتونه قانون بذاره که من تو دفتر یادداشتم چی و چطور مینویسم؟ تو؟

حالا داشته باشید اینو. دیشب همین هم خونه‌ای خنگ من رفته نون همبرگری و گوشت و پنیر و این جور چیزا خریده، صبح زود پاشده واسه خودش و من و اون یکی نفری دو تا همبرگر درست کرده، فویل پیچیده، تو ظرف گذاشته، یادداشت نوشته که اینو ببرین مدرسه بخورین گشنه‌تون نشه.

یکی به من بگه با این چیکار باید کرد؟