Monday, January 21, 2008
Story of Us

سیستم مکانیزه

اپیزود اول: بانک

صبح رفتیم بانک برای رداخت یه سری قبض و قسط و این جور کارهای بانکی. خدا رو شکر ممکلت مدرنیزه شده و همه چیز هم مکانیزه، انواع کارت‌های ATM و دستگاه‌های پول شمار و تعیین نوبت و خود پرداز و خود دریافت همه جا پیدا میشه. حالا بماند که امروز برق قطع شد و دنبالش سیستم‌ها از کار افتاد و وقتی هم که اومد نه دستگاه‌های تعیین نوبت کار میکرد نه سیستم‌ها به مرکز وصل بود.

رفتیم سراغ دستگاه خود دریافت (!) که قراره قسط بانک رو با اون بدیم. کارت و گذاشتیم و پول رو هم که هفتاد و یکی هزار تومنی بود، دادیم شمرده، بعد خانومه از تو ماشین شمرده شمرده میگه مبلغ دریافتی هفتصد هزار ریال! ولی روی صفحه نوشته مبلغ هفتصد و ده هزار ریال. گفتیم خوب لابد چیزی که رو صفحه نوشته ملاکه و این صداهه رو که قرار نیست پرینت بگیریم، پرینت هر چی رو صفحه باشه رو چاپ میکنه. زدیم OK!

کاغذه رسید خـِر خـِر اومده بیرون که مبلغ دریافتی هفتصد هزار ریال.

اپیزود دوم: کارت پارک

این آقا کارت پارکی‌ها بودن که اون موقع‌ها بهشون گیر میدادیم که شهرداری داره اشتغال زایی میکنه و اینا رو گرفته سر کار گذاشته و از مردم پول میگیره. حالا جدیدن جاشون رو دادن به این دستگاه‌های مکانیزه کارت پارک. روش نوشته پول را وارد کنید، کردیم. نوشت مدت زمان توقف را وارد کنید، کردیم. نوشت حداکثر مبلغ برگشتی چهارصد تومن. گفتیم خیلی خب. هزار تومن انداختیم، ششصد تومن برای دو ساعت پارک، منتظر وایسادیم که چهارصد تومنمون رو پس بده.

هی صبر کردیم و دیدیم خبری نشد. تلنگری به دستگاه زدیم و به روی خودش نیاورد. بعد یه دکمه زدیم که خب...؟ پولمون کو؟ دوباره چراغش روشن شد که اسکناس را در دستگاه وارد کنید. هیچی دیگه بقیه پولمون رو خورد.

حالا نکته جالبش اینه که دستگاه محل ورود سکه‌ هم داره. یکی نیست به طراح بگه آخه کدوم ...ی سیصد تومن سکه تو جیبش داره که به خورد این دستگاه بده.

اپیزود سوم: کارت بانک

شب با نیما رفته بودیم بیرون و میخواست از این ATM ها پول بگیره. کارت رو وارد کردیم و نوشت لطفا رمز عبور را وارد کنید. کردیم. پرسید امرتون، گفتیم پول میخوایم. نوشت لطفا رمز اولیه را برای امنیت بیشتر تغییر دهید. گفتیم چشم. پرسید رمز عبور. زدیم. پرسید رمز جدید. زدیم. گفت خب... امرتون. گفتیم پول میخوایم. پرسید رمز عبور... (هیچ کدومش اغراق یا زیادی نیست. همش عین حقیقته) زدیم. گفت خب... صبر کنید. صبر کردیم. پرسید رمز عبور. زدیم. بعد گفت امرتون. گفتیم... ببین عزیز من پول میخوایم. گفت خب مبلغ درخواستیو زدیم. گفت رمز عبور. زدیم... گفت به خاطر امنیت بیشتر بهتر است رمز خود را تغییر دهید!!! رمز اولیه خود را وارد کنید... کردیم... رمز جدید... دوباره... امرتون....

حالا هی دنبال دکمه مرگ من بیخیال شو میگردیم، نیست که نیست. کارت رو گرفته پس نمیده هی هم رمز عبور میپرسه. آخرش نمیدونم با چه ترفندی کارت رو پس گرفتیم.

پی نوشت: غر نمیزما... ولی انصافن خیلی خنده داره جریان.

پی نوشت ۲: الانم که دارم اینا رو مینویسم برق رفته و تو تاریکی نشستم. کلن چند روزه که ساعت یک و دو صبح برق میره سه چهار میاد.

پی نوشت۳: این عکس رو هم ببینید...


Labels: ,

3 Comments:
Anonymous Anonymous said...
Dear Pejvak, I'm one of your friend's mom.I enjoy reading your weblog.So you hah fun with the ATM here!!!! How did you like the show "Afra"?

Anonymous Anonymous said...
Thanks for commenting on my post and reading my blog... I didn't like Afra anyway. I expected much more of Bahram Beyzayi. Afra was quite normal for a play, anyone could do that...

Anonymous Anonymous said...
این وبلاگ در واقع کپی وبلاگ اصلیمه که آدرسش اینه:

http://whoareyou.persianblog.com


که فعال تره و آدمای بیشتری کامنت میذارن و جواب کامنت ها رو هم سریع تر میدم. این یکی رو درست کردم که اگه بلایی سر اون یکی اومد بک آپ داشته باشم. بازم ممنون از کامننتتون.