آخ جون وبلاگ... ایول آپدیت... ای جانم... خونه.
خلاصهاش اینه که برگشتم خونه. طولانیش اینه که یهو تصمیم گرفتم بقیه تابستون رو خونه بگذرونم و دلم هوای خونه کرده بود و از بی خانمانی خسته شدم و قراردادم تموم شده بود و باید دنبال خونه میگشتم و همه دوستام یا رفته بودن مسافرت یا برگشته بودن کشورشون و تنها مونده بودم و یهو یه جمعه تصمیم گرفتم برگردم و همون پنجشنبه بعدش، ده صبح خونه بودم.
غیر از خونه دیدن و دیدن مامان اینا و دوستان، دلم میخواست برف ببینم و برم برف بازی و مهم تر از همه عکس بگیرم ببرم نشون بدم به اون برف ندیدهها، که تا رسیدم برفی اومد که در چندین سال اخیر بی سابقه بوده. (جالبه اون اوایل هم که رفته بودم استرالیا، میگفتن سرمای زمستون اون سال، که در کمترین حالت به یازده درجه بالای صفر رسید بی سابقه بوده) حالا از یه طرف خوشحالم به خاطر برف و از اون طرف دوباره حرص خوردنهای سابق شروع شده سر چیزای خورد خورد و اینکه هنوز هیچی نشده یا گاز قطعه یا برق یا آب، دیگه شاهکارش هم اینکه پودر لباس شویی نایاب شده و شده عین دوران جنگ!
حالا جالبه که کلی آدما تو فرودگاه امام گیر کردن و نمی تونن بیان تهران چون جاده بستهاست و منم دو تا انتخاب داشتم برای بلیت هواپیما، یکی دوم یکی هشتم ژانویه که تو همون اوج کنسل شدن پروازها و گیر کردن ملت تو فرودگاهها بوده. خیلی خوش شانس شدم جدیدن.
فعلن که کلی دارم تحویل گرفته میشم و کلی داره خوش میگذره. اینترنت هم که دلم نمیاد بیام اصلا، و فعلن فعالیتهای آنلاینم تعطیله. هر چند وقتی هم که میام بس که همه چی فیلتره و سرعت پایینه آخرش منصرف میشم. (جالبه که من بالای نوار فایرفاکسم یه سری وبسایته که همیشه به همونا سر میزنم و الان همه شون فیلترن. به خدا هیچ کدومم مستهجن نیستن. هیچ کدوم سیاسی هم نیستن آخه!)
فردام دارم میرم تیاتر جدید بهرام بیضایی (افرا) رو ببینم و فعلن کلی ذوق زده ام. مرسی از فاضله که برام بلیت گرفت. خیلی هیجان انگیزه که آدم بیاد تهران و هفته بعدش هم تیاتر بهرام بیضایی رو ببینه. اون موقعها که خبراش رو میخوندم که نمایش جدید روی صحنه است همش حسرت میخوردم که نمیتونم ببینم و خیلی اتفاقی جور شد و دیگه الان کلی خوشحالم.
پی نوشت: چقدر خونه خوبه... دلم واسه گرمای خونه بدجوری تنگ شده بود.