Monday, January 28, 2008
Haircut

دیروز رفتم سلمونی کوتاه کردم موهامو... این سلمونی رفتن منم ماجرا داره. آدم تو این ماهواره و تلویزیون و این جور جاها موهای این خارجی‌ها رو میبینه و فکر میکنه که برو خارج ببین چه خبره. خلاصه رفتیم و دیدیم که واقعا هم چه خبره.

اولن که نرخ سلمونی‌ها سر به فلک و قیمت‌ها مثل سر گردنه است. حالا باز آدم اگه یه چیز خوب ازش دربیاد، باز حالا پول رو میده. ولی بدبختی کارشونم خوب نیست. یعنی منی که سال به سال میرم سلمونی مجبور شدم هر ماه برم که هر کدوم کار قبلیه رو ماله کشی کنه.

اولین سلمونیه که یه دختر هندی بود، که انگار به عمرش قیچی و مو ندیده و به طور تصادفی تصمیم میگرفت و یه قستی رو کوتاه میکرد. دومی يه خانم چینی بود، که تو عمرش دستش فقط به موی لخت خورده بود و تا وقتی موهام خیس بود اوضاع خوب بود و وقتی خشک میشد و فر میخورد میرفت بالا دیگه....

سومی یه آقای استرالیایی بود که به قول خودش سی سال سابقه کار داشت و اگه اونقدر که من برای گوش کردن به حرفاش حق الزحمه میگرفتم، از پول کاری که میکرد کم میکرد یه صد دلاری هم بدهکار میشد (از دوران نوزادییش تعریف کرد تا تمام سفر‌هاش به اروپا و ماجرای تمام خالکوبی‌های تنش) به اضافه کلی غر از کار سلمونی‌های قبلی. خلاصه دیدیم اینطوری فایده نداره و فصل پشم چینی گوسفند‌هایی استرالیا هم تموم شده بود و نگه داشتم بیام ایران، پیش سلمونی خودم که هم من میشناسمش هم اون موی منو میشناسه و خلاصه با هم یه جوری کنار میایم. (ارزونم هست خدایی)

حالا خوشحال و خندان پا شدم رفتم سلمونی، درست سر بازی پرسپولیس و پگاه! اول که طرف جواب سلامم رو هم دست حسابی نداد و پرسپولیسم یک هیچ عقب بود و فهمیدم که حالش خوش نیست. بعد میگم آقا کوتاه نکن، یه خورده مرتب کنی کافیه. حالا من نشستم، تیغ دست آقا، تلویزیون هم اون طرف روشن و خیابانی هم داره جیغ و داد میکنه و پرسپولیس هم همچنان عقبه.

بعد یه ذره از این طرف اونطرف کوتاه کرد و تمام موهای بالای کله‌ام رو زد و دورش رو دست نزد و بازی هم تموم شد و آقا انگار شرطش رو هم باخت و طرف چپ رو تیغ انداخت و طرف راست رو یادش رفت و تلفن زنگ زد و دوستش ضایع‌اش کرد و دیدم برداشته داره سشوار میکشه و میخواد کم کم این سفره هه که یقه‌اش عین طناب دار میمونه رو هم باز کنه که میگم امروز حواست نیستا!!!

بعد گفت چرا، خوبه که! بعد من یه نگاهی به آینه انداختم و دیدم بالاها رو کوتاه کرده و دور و بر و دست نزده و موهامم خشک شده و فر خورده و کله‌ام گرد شده عین پرز مو که رو فرش جمع میشه. خلاصه این شد که دوباره دست به کار شد و کچلم کرد فرستادم برم.

حالا اوضاع وقتی جالبتر میشه که آدم بدونه این همونه که اولین بار که دیدمش بهش گفتم میخوام موهام رو کوتاه کنم، یه زره نوکش رو گرفت و هر کی میدید میگفت اینکه همونه. حالا که میخواستم فقط مرتب شه کله‌ام رو کرد عین همون موقع‌ها که سیما بهم میگفت جوجه!

پی نوشت: خوشم میاد این سلمونی‌ها روشونم زیاده. میری میشینی یه آلبوم به چه کلفتی میدن دستت که هر مدلی بخوای بزنی درمیاریم و فلان و بهمان. آخرش هر کاری که خودشون بخوان میکنن.

پی نوشت ۲: میخوام برم آرایشگری یاد بگیرم... جای خوب سراغ ندارین؟

پی نوشت ۳: استرالیا با مدرک آرایشگری مهاجرت خوب میده ها! درامدشم خوبه...