Friday, October 19, 2007
where did i come from

بازی) درس خوندن من به همه چی شبیهه غیر از درس خوندن. یه ربع میشینم سر درس، یه ربع بازی میکنم، دوباره ده دقیقه درس، یه ربع وب چرخی و ... برای همین هم تو کتاب خونه درس خوندن عذابه برام. در هر حال، معمولن اگه درس نداشته باشم، بازی هم نمیکنم، ولی وقتی مجبورم مدت طولانی پای کامپیوتر باشم می‌افتم به جون این بازی‌های اینترنتی اعتیاد آور. این بازی‌ها هم جون میدن برای دوره امتحانا.

این بازی، جریانش اینه که باید تمام صفحه رو یک رنگ کنیم. از خونه گوشه پایین سمت چپ شروع میشه و باید همه خونه‌ها آخر سر همرنگ باشن. تعداد حرکت‌ها هم نباید از یه مقدار مشخصی بیشتر بشه که هر مرحله این مقدار کمتر میشه. اسم بازی هست ویروس (احتمالن چون رنگ خونه‌ها مثل ویروس گسترش پیدا میکنه)

این یکی هم که امروز معتادش شدم جریانش اینه که باید با خونه‌هایی که کنار همند کلمه معنی دار بسازیم. بازی خیلی جذابی نیست منتها چون آنلاین ه و بقیه همزمان بازی میکنن، کرم رقابت می‌افته به جون آدم و تا چند دست بازی نکنم نمیتونم ازش دست بکشم. جالبه که آدم فکر میکنه که خوب زبانش چون خوب نیست و طبیعیه که نتونه خیلی کلمه‌ها رو حدس بزنه. ولی بعد که بهت نشون میده چه کلمه‌هایی رو از دست د ادی میبینی که چقدر کلمه‌های آشنایی بودند و میشد با یه کمی دقت پیداشون کرد. برای همین بازم بازی میکنی و ...

خوشگلی) از وقتی اومدم اینجا، یه اصطلاح جدید شنیدم. دفعه اول که یکی بهم گفت فکر کردم داره تعارف میکنه ولی بعد فهیدم که اصلن یه اصطلاحه. میگن: «ایران، کشوری که مردم زیبا ازش میان.» (Iran, Where all the beautiful come from). عجب. خوشگل بودیم خبر نداشتیم. حالا بدبختی فهمیدیم که ایرانیا خوشگلن، هر کی منو میبینه میگه are you spanish؟ شانس نداریم که.

ایران) نشستم عکس ایران نگاه میکنم. این سایت رو پیدا کردم چند وقت پیش. خیلی عکس‌های خوبی از تهران و ایران داره. اینم سری عکس‌های مدل‌های ایرانی. خوشگلیم دیگه!

این تیکه از کنسرت گوگوش هم ببینید خیلی باحاله. آهنگ I Will Survive رو میخونه. اینطوریشو دیگه ندیده بودیم...

خواب) ساعت خوابمم خدا رو شکر تنظیم شد. اولا که رسیده بودم، بد خواب شده بودم، شبا نه و ده خوابم میبرد تا هفت صبح. الان خدا رو شکر درست شده دیگه. سه و چهار میخوابم تا یازده صبح. منتها بدیش اینه که اینجا، دیر که میخوابم پرنده‌ها بیدار میشن و سر و صدا راه میندازن و مجبور میشم پنجره رو ببندم.

حالا جالبه که پرنده‌های محل ما شیفتی کار میکنن. یه جونوری هست که ساعت یک و نیم دو صبح شروع میکنه به سر و صدا کردن. طرفای سه و سه نیم ساکت میشه، ساعت چهار کلاغا غار غارشون شروع میشه و پنج هم پرنده‌های دیگه... بهترین ساعت برای خواب همین موقع بین دو تا شیفت این پرنده هاست. تقریبن همین الانا! شب به خیر.

عقل) منم انگار حالم زیادی خوشه. میخواستم ادامه زندگی در استرالیا رو بنویسم ، یا بازی متنفر‌ها که ندا دعوتم کرده. سر از کجا دراوردم. شاید وقتی دیگر...