وقتی ایران بودیم، خب، برای خیلی چیزا واقعا چاره دیگهای نبود و بیشتر اجبار بود تا اراده. حالا این مجبور بودنه گاهی خیلی بد بود، و گاهی خیلی خوب. یکی از مواقع خیلی خوبش سر همین قضیه مالکیت معنوی (copy right) ه. باور کردنی نیست که ماها جدید ترین و بهترین و قوی ترین نرم افزارها رو در دستمون با کمترین قیمت داشتیم. موسیقی و فیلم هم که دیگه هیچ. یه دی وی دی کپی میکردیم، بهترین و جدید ترین فیلمها و موسیقی و نرم افزارها، به قیمت مفت.
اما خوب، بعدن که آدم پاش رو از چهار دیواری ایران میذاره بیرون میبینه که ملتی دارن سر همین چیزایی که ما خیلی شیک کپی میکنیم و استفاده میکنیم نون میخورن. بعدن پای انتخاب میاد وسط و تمام چیزهایی ممنوعهای که اون موقع چاره ای جز دانلود کردن و کپی کردنشون نبود، حالا آزاد و قانونی دم دسته و میشه خرید. اما، هنوزم که میرم تو خیابون و مغازهها رو میبینم باورم نمیشه که باید برای این چیزایی که میبینم پول هم بدم... مثال ها رو داشته باشید:
- مغازه کامپیوتر و نرم افزار و سخت افزار. nero که جزو ضروریات روزمره است، ۹۰ دلار. photo shop سیصد دلار. microsoft office که دیگه قیمت خون بابای جناب گیتس.
- مغازه موسیقی و قیلم. هر آلبوم موسیقی نسبت به تاریخ انتشارش از ده دلار (که شامل البومهای عهد عتیق میشه) تا بیست و سی دلار (آلبومهای روز) (یعنی سی دلار بدی فقط یه آلبوم از یه خواننده بگیری که احتمالن از همه تِرَکهاشم خوشت نمیاد)
- دکه روزنامه فروشی (که دیگه پاتوقم بود تو ایران) مجله فیلم خودشون ده دلار (ده هزار تومن بدم مجله فیلم انگلیسی بخرم؟ بعدن تو کتابخونه یه شماره قدیمیش رو دیدم که چقدر هم مزخرف بود. همش عکس و دریغ از یه نقد و یه تحلیل درست حسابی. مجله فیلم خودمون خیلی بهتره)
فیلم و دی وی دی هم همین ماجرا. چه خریدنش چه کرایه کردنش باید آدم کلی پول بده. جدن جا افتادن این مسئله هنوزم خیلی سخته که برای تمام این چیزها آدم باید واقعن پول بده. خب... بهانه همیشه هست. فعلن که من دانشجوام و پول ندارم و اینترنت پر سرعت هم که هست. اخلاق باشه برای وقتی پول دار شدیم.