Thursday, August 23, 2007
History

این استرالیایی‌های بیچاره از طرفی خودشون رو انگلیسی میدونن و خیلی احساس اروپایی بودن بهشون دست داده، از طرف دیگه دویست سال بیشتر تاریخ ندارن. به علاوه مدیا و رادیو و تلویزیونشون به شدت تحت تاثیر رسانه‌های آمریکاییه و خلاصه موندن این وسط. حالا بدبختی خودشون کمه، افتادن تو یه جزیره‌ای که از همه دنیا (به خصوص دنیای متدن و شیک غرب) دوره ولی دورشون پره از این کشور‌های گره گوری و جزیره‌های فسقلی. خلاصه اینکه ملت این دیار به دو دلیل عمده خیلی عقده‌ای شدن. یکی همین دور موندنشون از جامعه متمدن و دیگه نداشتن تاریخ.

این عقده رو میشه جاهای مختلف حس کرد، مثلن یه چیزی که آزاده کشف کرد این بود که خیلی علاقه دارن که به همه ثابت کنن که کشورشون خیلی خیلی پیشرفته و متمدن ه. و انقدر هم اصرار دارن به این مسئله که آدم اعصابش خورد میشه. یا مثلن چند وقت پیش که یه مظنون به عملیات تروریستی لندن رو گرفته بودن انقدر خوشحال شده بودن که روزی ده میلیون بار خبرش رو پخش میکردن (میخواستن بگن مام تروریست داریم و مثل آمریکا شدیم!). که آخرشم معلوم شد طرف هیچ کاره بوده. در هر حال...

چند وقت پیش رفته بودیم یکی از پارک‌های شهر. داشتیم رد میشدیم که دیدیم یه بنای عجیب و غریب به سبک خونه‌های آسیایی اون وسط هست که با معماری کلی پارک جور در نمیاد. یکی هم اونجا سیخ وایساده بود به عنوان راهنما که تا ما رو دید خرمون رو چسبید و تا تمام چیزهایی که با بدبختی حفظ کرده بود رو توضیح نداد ولمون نکرد. حالا این هی توضیح میداد مام هی به زور خنده مون رو جمع میکردیم.

جریان از این قرار بود که نوزده سال پیش یه جشنواره‌ای تو بریزبن بوده که از کشور‌های مختلف اومدن شرکت کردن و خودشون رو معرفی کردن و رفتن. از قرار کشور نپال این بنا رو که ساخته هدیه کرده به شهر و دیگه جمع نکرده با خودش ببره! بعد حالا این شده نماد تاریخ بریزبن و یه مامور گذاشتن اونجا که این تاریخ رو به ملت توضیح بده.

آقاهه میگفت که نوزده سال پیش این جشنواره برگزار شد و خیلی خیلی موفق بود و ما خیلی خیلی بهش افتخار میکنیم و سال دیگه قراره به مناسبت بیستمین سالگرد این جشنواره خیلی خیلی موفق دوباره جشن بگیریم و این پارکی هم که میبینید به خاطر همون جشنواره ساخته شده و مونده از همون موقع و ما خیلی خیلی به این تاریخمون افتخار میکنیم! بعد که دید ما ساکتیم پرسید که کجاهای استرالیا رو دیدید تا حالا که گفتیم هیچ جا! بعد گفت تو فلان شهر هم یه بنای دیگه هست که نمیدونم فلان سال قدمت داره و تو یونسکو تونستیم ثبتش کنیم و خیلی خیلی بهش افتخار میکنیم و خوشحالیم از این مسئله!

بعد ما مونده بودیم که بزنیم تو ذوقش یا نه (با این فرهنگ چند هزار ساله و بناهای چندین هزار ساله و اشتیم به این فکر میکردیم که اگه از بناهای ایران و مثلن ارگ بم تعریف کنیم اینا رو بیشتر تحقیر کردیم یا خودمونو) که یهو خودش پرسید از کجا میایید. بعد گفت من به هفت زبان تسلط کامل دارم اسپانیایی و فرانسه و روسی و ژاپنی و نمیدونم چی و چی. ولی حیف که استرالیا خیلی دوره از همه جا... و وقتی اینو میگفت میشد واقعن غم و تو چهره‌اش دید که چقدر اینا واقعن ناراحتن از این مسئله. بمیرم الهی.

ما تاریخ اضافه داریم. میخرید؟

پی نوشت: اینم مقاله مربوط به همین جشنواره از ویکی پدیا!!! سال دیگه رو بگو که جشن بیستمین سالگردشه!

Labels: