Monday, August 27, 2007
La vie en Rose

یه سری چیزا تو زندگی آدم هست که هر کاری بکنه و هر جا بره، انگار باهاش هست و هیچ کاریش هم نمیشه کرد. قضیه سینما رفتن منو که یادتونه؟ حالا اصولن اگه منو بشناسید میدونید که این اولین بار نبوده تو زندگیم و من همیشه سر فیلم دیدن اونم تو سینما بدبختی کشیدم و ریاضت بوده برای خودش و همیشه هم مسئله فیلم دیدن تو سینما بیشتر از اینکه به خاطر دیدن خود اون فیلمه باشه آخرش حیثیتی شده.

در هر حال... میگفتم. به خاطر این جریانی که الان میخوام تعریف کنم، فهمیدم این نفرینه از اون چیزاس که هر جا برم و هر کاری کنم، همیشه باهامه. اون موقع‌ها که تازه رسیده بودم اینجا چیزی که تو ایستگاه‌های اتوبوس و قطار خیلی توجهم رو جلب میکرد تبلیغات فیلم La Vie En Rose بود. این فیلمه بر اساس زندگی edith piaf ساخته شده و انگار فیلم خوبی هم بوده. ادیت پیاف هم که یادتونه که. همون خواننده بدبخته که تو بچگی کور کچل شد و تو فاحشه خونه بزرگ شد و بعد تبدیل شد به نماد ملت فرانسه. همون...

همون موقع من تصمیم گرفتم که برم اینو ببینم و خوبیش هم این بود که سینمای نزدیک مدرسه نشونش میداد و بلیطش هم خیلی ارزون بود و ساعتش هم خیلی خوب بود و همه شرایط هم فراهم. گذشت تا اینکه یه کم جا بیافتم و انقدر بیکار باشم که بخوام برم فیلم ببینم که به جاش رفتیم هری پاتر دیدیم. هفته بعدش که قرار بود آزاده بیاد و نرفتیم دیگه. بعدش هم که رفت دیگه از اون سینما برش داشته بودن و رفته بود یه سینمای خیلی دوتر از خونه.

باز من نا امید نشدم و مسیریابی کردم و خط اتوبوس پیدا کردم که یه روز پاشم برم، ولی خب هفته پیش سه چهار تا پروژه داشتم واینا نشد. جمعه بیکار بودم. دیگه شال و کلاه و کفش و شیک و پیک راه افتادم برم سینما! حتا بارون شدید هم مانعم نمیشد و وقتی رسیدم ایستگاه اتوبوس مثل موش آبکشیده شده بودم و همینطوری شر شر از کله و لباسام آب میریخت. شاد و خوشحال به موقع هم رسیدم به ایستگاه و منتظر اتوبوس شدم، که دیدم اومد ولی بالاش نوشته بود Sorry, Bus is Full!!! اتوبوس بعدی هم نیم ساعت دیگه میومد و دیگه به فیلم نمیرسیدم.

شنبه اومدم برم که این دوستمون گفت منم میخوام ببینم فیلم و صبر کن باهم بریم. گفتیم اوکی! بشین درستو بخون فردا میریم. فرداش دوباره شیک و پیک و شال و کلاه کردیم و داشتیم راه می‌افتادیم که گفتم صبر کن من یه نگاهی به برنامه اتوبوس‌ها بندازم ببینم کی میان که دیدم بله! یکشنبه‌ها اتوبوس فقط تا ساعت هشت هست و اگه بریم مجبوریم کل شهر رو پیاده برگردیم. که خب معلومه دیگه کنسل شد برنامه!

دیگه اینجا بود که دین فیلم حیثیتی و ناموسی شد و این دوستمون هم فهمید که من شوخی ندارم با کسی و با کتک و چک و لقد هم که شده باید بیاد، حتا اگه مجبور شه موقع برگشتن کل شهر رو سینه خیز برگرده،... حالا جالب اینجاست که من مسیر اتوبوس رو اشتباه دیده بودم و مجبورم شدیم که حدود یک و نیم کیلومتر برگردیم و من داشتم کم کم نگران میشدم که نرسیم به سانس فیلم (البته قبلش هم نگران این بودم که برسیم هم بگن فقط شما ابله‌ها برای دیدن فیلم فرانسوی لنگ ظهر دوشنبه اومدین و شرمنده، فیلم و نشون نمیدیم).

بالاخره طلسم شکست و دیدمش... اینم La Vie en Rose

Labels: ,

1 Comments:
Blogger niyoosha said...
che hali mikoniiii toaaaaa :D:D:D