Friday, June 08, 2007
Suffering

میگن زندگی یعنی رنج کشیدن. میگن هر مرحله از زندگی با رنج شروع میشه و با رنج تموم میشه. میگن ریشه زجر، وابستگیه به علاوه نفهمی! وابستگی نه فقط به اشیا و محیط اطراف، که به افکار و روحیات و خلاصه همه چیز و نفهمی ما نسبت به نفهمیدن اینکه به چیزهای غیر پایدار و موقتی وابسته شده ایم. میگن رنج کشیدن تمام شدنیه ولی راه رسیدن به رهایی، رنج کشیدنه!

حالا اینا چیزایی که بقیه میگن، فعلا برای من که دنبال خوشی‌های زودگذر زندگی‌ام زیاد به درد بخور نیستن. ولی چیزی که برام جالبه همین ایده رنج کشیدن بود که خودم مدتی داشتم بهش فکر میکردم. زندگی یعنی رنج کشیدن...

گاهی فکر میکنم که زندگی، مجموعه ایه از تکه های مختلف رنج بار که مسیر تکاملش با وارد شدن و گذشتن از این حلقه‌هاست. حالا اگه از رنج کشیدن بترسی و وارد حلقه نشی، همون جا که هستی میمونی. البته ممکنه اینطوری وارد چرخه رنج نشی هیچ وقت، ولی خب احتمالا وجودت به هیچ دردی نمیخوره و مرگ و زندگی فرق چندانی با هم نخواهند داشت دیگه.

مسلمه که منظورم اصلا سعادت ابدی و آرامش ازلی نیست، اتفاقن دلم میخواد یاد بگیرم چطور زندگی کنم، تو همین دنیای پر از وابستگی و دلخوشی‌های لحظه‌ای. برای همین از زندگی خودم مثال میزنم. گاهی از بیرون که به کاری نگاه میکنم، با خودم میگم من اگه واردش بشم، میتونم توش بهترین باشم. ولی همین ترس از رنج کشیدن تو این راه باعث میشه که حتا واردش هم نشم، و معلومه که هیچ وقت نمیفهمم که واقعا میتونستم بهترین باشم یا نه.

ترس از رنج‌‌هایی مثل رد شدن، پذیرفته نشدن، مسخره شدن، گند زدن، و چیزایی از این قبیل، تو زندگی روزمره چقدر باعث میشه که آدم از چه موقعیت‌ها و کارهایی صرف نظر کنه. ترس از رنج کشیدن و از دست دادن چقدر آدمها رو تو چرخه روزمرگی میندازه و به تکرار وامیداره، بدون اینکه خودشون بفهمن. چقدر آدمها که به خاطر نداشتن جسارت، دارن هر روز میپوسن و از بین میرن بدون اینکه خودشون بفهمن...

چیزی که امروز یاد گرفتم اینه که رنج‌ها گذراند و موقتی. راه رسیدن به نهایتش هم عبور از رنجه. کاش یکی زودتر بود که بهم میگفت از رنج کشیدن نترس. چقدر فرهنگمون ما رو ترسو بار آورده (آسته برو آسته بیا که گربه شاخت نزنه!) (خودمو میگما! بقیه که هزار ماشالا همه جسورن)

پی نوشت: میگن بازنده‌ها اونایین که از ترس اینکه ببازن، حتا امتحان هم نمیکنن.

پی نوشت ۲: اگه دنبال نمونه‌های بارز ترس از رنج میگردید، نگاهی به جامعه امروز ایران بیندازید. فکر میکنید این همه سنبل کاری تو تمام کارا برای چیه، حوصله انجام کاری رو نداره و گند میزنه بهش و بعد توجیه میکنه که امکانات نبود و شرایط مناسب نبود و وسعمون در همین حده.

Labels: