شاید اگه اینقدر از توهین آمیز بودن فیلم ۳۰۰ نشنیده بودم، بیشتر عصبانیت و انگیزه اعتراض عده زیادی، چه روشنفکرها و سینماگران و دانشجوها و وبلاگ نویسها و کسان دیگه رو درک میکردم تو این جریان. اصلن تو همون داغی جریان اکران فیلم ۳۰۰، انقدر توافق جمعی رو توهین آمیز بودن این فیلم شدید بود که اگه کسی میگفت حالا خبری هم نیست متهم به بی غیرتی و ناآشنایی با تاریخ و این جور چیزها میشد.
خلاصه اینکه ۳۰۰ رو بالاخره دیدم. آخر فقط به نظرم رسید که اگه قرار باشه کسی امضا جمع کنه و به یونیسف و یونسکو و سازمان ملل و هالیوود بره و بمب گوگلی بترکونه، یونانیها و اسپارتهان نه ایرانیها! درسته که قیافه ایرانیها عجیب غریب بود و خشایار هم بیشتر شبیه کاپیتان جک اسپرو تو فیلم دزدان دریایی کارائیب بود، ولی تا حالا تو هیچ فیلمی ۳۰۰ تا موجود اینقدر بیشعور و بیمنطق کنار هم ندیده بودم که تو این یکی دیدم.
البته برای کسی که برتری رو تو برتری نژادی و رنگ پوست و مثلن درجه مردانگی هرکسی رو بخواد از روی قطر ماهیچههای بدنش ببینه و زور بازوش، خب در حق ایران خیلی جفا شده بود! ولی دریغ از یه جو شعور و عقل و منطق توکله این اسپارتها... در عوض سپاه ایران نه تنها هم دارای اقوام مختلف بود، که هم استراتژی جنگی داشت، هم اسباب نظامی پیشرفته و حتا بمب و نارنجک دستی!
بیشتر مانور معترضین فیلم، روی تاکید شدید اسپارتها به دفاع از آزادی و دمکراسی بود و اینکه میگفتند ایرانیها برده دارند و دیکتاتور! ولی نیازی به اعتراض نیست، چون درجه دموکراسی که اینهمه تو فیلم روش تاکید میشد در این حد بود که به ملکه تجاوز میشد و زن که با مرد حرف میزد باید سرشو پایین مینداخت و هیچ زنی تو مجلس راه نداشت و خلاصه وضعی بود. صحنههای جنگی هم که بیشتر مفرح از کار درومده بودند تا شورانگیز. خلاصه اعتراضمون به فیلم، بیشتر اسباب مسخره شدنمون بود تا اثبات تمدن چند هزار ساله.
یه نکته خیلی جالب که رو دلم مونده اینه که قدیما، زمانی که تازه افتخار به تمدن گذشته داشت مد میشد همه از تمدن دو هزار و پونصد ساله حرف میزدن، بعد از یه مدت مثلن ده سال، انگار حوصله جمع سر رفت و یهو تمدن شد سه هزار ساله. اخیرن این تمدن به پنج هزار و شش هزار هم رسید و در آخرین چیزی که راجع به این تمدن کهن شنیدم، نامه یکی از خوانندگان مجله فیلم بود که از تمدن هشت هزار ساله داد سخن میداد. فکر کنم اینطوری پیش بریم کم کم ادعا میکنیم که اجداد ما بودن که دایناسورها رو منقرض کردن!!!
حالا تب سیصد خوابیده و تب پرسپولیس داغه. هرچند که بیشتر از طرف محافل رسمی و دولتی. قضیه هم اینه که مرجان ساتراپی چندین سال پیش چندین جلد کتاب مصور منتشر کرده درباره زندگی شخصیش در اوایل انقلاب، و از زندگی روزمره مردم کمی پیش از انقلاب و پس از انقلاب نوشته. کارتونی هم از روی این مجموعه کتابها ساخته که امسال تو بخش مسابقه جشنواره کن هست (یعنی همون جایی که دو ساله سینمای ایران رو راه نمیده!). حالا این شده اسباب اعتراض دولت ایران به دولت فرانسه! به بهانه توهین آمیز بودن این فیلم. مجالی بود درباره پرسپولیس هم خواهم نوشت.
Labels: Cinema