یه کم از این مطلب چند بخشیا بنویسیم حال کنیم:
یکم) رفتیم پاسپورت بگیریم، میگن روزی چهل تا بیشتر پرونده درست نمیکنیم، برید فردا صبح ساعت ۶ بیاید. فردا ساعت ۶ رفتیم شدیم نفر بیستم!
یکی و نصفی ام) تو فرم درخواست گذرنامه مقصد پرسیده، مینویسیم فلانجا، برای تاییدش یه کاغذ پرینت شده میدن دستمون، علاوه بر غلطهای دیگه، جلوی قسمت مقصد نوشته سوریه! میگیم خانم ببخشید، مقصد چرا شد سوریه؟ میگه فرق نمیکنه گذرنامه تون بین المللیه!
خب خواهر عزیز، اگه فرق نمیکنه پس چرا میپرسید. سوریه هم لابد برای اینه که فردا بیان آمار بدن نود درصد کسانی که گذرنامه میگیرن میخوان برن سوریه!
دوم) داشتم فکر میکردم به اینکه یه زمانی یکی ازم میپرسید چند سالته میگفتم پنج سال و نیم، یا شیش، یا چیزایی در این حد. یهو گفتم اوه اوه، چه کم! پنج سال پیش من دانشگاه میرفتم. شش سال پیش بود که کنکور دادم، چقدر اون موقعها فکر میکردم عمرم زیاده!
سوم) فرازهایی از یادداشت هایی که منتشرشون نمیکنم:
بايد بشينم ليست کنم که از چه چيزهايي بيشتر بدم مياد، بعد سر فرصت باهاشون کنار بيام ببينم واقعن چيزهاي بدي اند يا من فعلن باهاشون مشکل دارم. يه مشکل جديد که پيدا کردم و قبلن نداشتم، نميدونم اسمش رو چي بايد بذارم، ولي هر چي هست يه obsession ه که خيلي آزارم ميده. دقيقن به همون معني که ديکشنري ميگه. وسواس فکري. رو يه چيزي زوم ميکنم و همه خشم و نفرت و حرصم رو سرش خالي ميکنم. در حالي که اصلن ارزش نداشته... چيکار بايد بکنم راحت شم از این قضیه.
بعدش خلاصه نشستم فکر کردم که چی میشه گاهی میپرم و از کوره در میرم و از چه موقعیتهایی بیشتر حرص میخورم و کی استرس میگیرم و این جور چیز ها و بعد نشستم فکر کردم که چیکار میشه کرد که این اتفاقا نیافته. مثلن یکیش همین شمردن یک تا ده برای موقعی که آدم عصبانی میشه یا وقتی استرس یه چیزی رو داره، ذهنش به چیز بزرگتر از اون مسئله فکر کنه و این باعث میشه که اون مشکل به نظر کوچیک میاد و چیزهایی از این قبیل.
حالا امروز رفتم نمایشگاه، یه کتاب دیدم به اسم «سخت نگیرید». انگار یکی برداشته باشه تمام چیزهایی که مینویسم یا نمینویسم و بهشون فکر میکنم رو یه جا جمع آوری کرده! عجب. خواستم بخرم، راستش زورم اومد دو تومن بدم برای چیزی که همین الان هم میدونم. ولی خیلی جالب بود، کلی خوشحال شدم. نویسنده هم نوشته بود دکتر نمیدونم کی...
پی نوشت: به خدا میبینید ایدهها چطوری و چه مفت مسلم از دست آدم میرن. شرط میبندم طرف با همین کار کلی پول دار شده.
Labels: Life