همیشه به این موقعها که میرسه با خودم فکر میکنم که خوب... تعطیلات عید هم تموم شد. حالا چی...؟
خدا رو صد هزار مرتبه شاکرم که روز چهاردهم مدرسهای انتظارم رو نمیکشه و موعد تحویل دادن هیچ تمرین و پروژهای هم نیست. نه امتحانی نه میان ترمی نه هیچی. در واقع چهاردهم و پونزدهم و بقیه روزهای فروردین همه مثل همین سیزده روز تعطیلم. ولی بازم این آخریا یه جوری دلم داره قیلی ویلی میره، مثل همون موقعها که عیدها میرفتیم شیراز، پیش مامانی اینا و میدونستم که همین روزا باید برگردیم خونه و این روزای دوره هم بودن داره تموم میشه و پیک شادیم هنوز به نصف هم نرسیده.
یا اون موقعها که کلی تمرین و امتحان میان ترم و پروژه برای بعد از تعطیلات منتظرم بود. امتحانها هم بیشترشون از قبل از عید با خواهش و اصرار و التماس ماها، که به خیالمون چقدر هم زرنگ بازی درمیاوردیم، به بعد از عید منتقل میشد و این موقعها همش عزا میگرفتیم که عید هم گذشت و هیچی نخوندیم.
امسال، نه امتحانی منتظرمه نه مدرسهای نه کاری نه هیچی. با این حال بازم دلم شور بعد از تعطیلات رو میزنه. فردای سیزده... و بعد اردیبهشت و خرداد و ...
پی نوشت۱: با آزاده میشینیم فیلم میبینیم. میگه چرا فیلمهای ایرانی ته نداره؟ یهو تموم میشه! میگم نمیدونم... شاید دلیلش این باشه که خودمونم نمیدونیم آخر عاقبتمون چی میشه. هیچ کس نمیدونه، همین چیزا تو فیلمامونم میاد دیگه.
پی نوشت۲: هر چی بیشتر تلاش میکنم از تمام اخبار و وقایع دوری کنم، بیشتر این چیزا خودشون رو بهم تحمیل میکنن. آقا یکی تو این مملکت نخواد سیاسی فکر کنه نمیشه؟ عجب بدبختیایه ها!
پی نوشت ۳: دلم لک زده برای یه تحول بزرگ خوب. کاش سال خوبی داشته باشم. سال خوبی داشته باشیم. هممون.
پی نوشت۴: تا لحظه آخر میخوام تو حال و هوای سال نو و عید نوروز بمونم... با اینکه رنگ و بوش از همه جا رفته، دلم نمیاد ولش کنم. هنوزم عیده، هنوزم نوروز تموم نشده. دو رو دیگه مونده.
من هم ارزو می کنم همگی سال خیلی خوبی رو پیش رو داشته باشیم.فکر کنم از این به بعد باید مطالبت رو اینجا بخونم چون پیجت باز نشد هر کاری کردم