Wednesday, February 21, 2007
ّInside Iran (most misunderstood country)
این روزها اگه شبکه‌های خبری رو دیده باشید، میبینید که تمام سرفصل‌ها و خبر های مهم روی ایران متمرکز شده. اکثرشون درباره برنامه‌های هسته ای ایران، و تصاویر آرشیوی از تظاهرات خیابونی و احتمالن چند تا مسجد و از همه بیشتر هم تصویر رئیس جمهوره. تصویری مردم جهان از ایران (اگه اصولن تصویری داشته باشند) هم احتمالن یه سری خونه گلیه که از بین اونها چندین شتر رفت و آمد میکنه و زنان برقع پوش که همراه مرداشون تو خیابون رفت و آمد میکنند.

بین این همه تصاویر ضد و نقیض از ایران، راقی عمر مستندی ساخته به نام «Inside Iran». چیزی که خودش به عنوان سفری منحصر به فرد به یکی از بدفهمیده شده ترین شهر‌های جهان نامیده. این مستند یک ساعت و نیمه، پونزدهم فوریه از شبکه BBC Four پخش شد و میتونید کاملش رو از اینجا ببینید.

عمر که میگه برای ساخت این فیلم فقط یکسال دنبال مجوز‌های لازم بوده،سفرش رو از جنوب تهران و بازار بزرگ شروع میکنه. جایی که به قول خودش قلب اقتصادی و سیاسی ایرانه، یا زمانی بوده. به امامزاده میره، تو محله‌های مختلف گردش میکنه، وارد یه زورخونه میشه و همراه خانواده شهدا از مزار شهدای بهشت زهرا دیدن میکنه. نکته جالب اطلاعات دقیق و زیادیه که از هر جایی که میره بدست میاره. مثلن وقتی وارد زورخونه میشه میگه که ورزشی باستانیه که قبل از اسلام وجود داشته و فرهنگ ایرانی اون رو از قرن‌ها پیش حفظ کرده و اون رو با آیین‌های اسلامی آمیخته. یا وقتی به امامزاده میره، اطلاعات دقیقی در مورد تفاوت‌های عقیدتی شیعه و سنی میده. بعد هم وارد یه تظاهرات خیابونی میشه، و شعار مرگ بر آمریکا و اسرائیل رو میشنوه.

بعد به همراهی دوستش علیرضا، وارد زندگی دیگه‌ای از ایران میشه که تماشاگر غیر ایرانی، احتمالن تا حالا کمتر دیده. میرداماد، فروشگاه موسیقی، جوونایی که جلوی مغازه موسیقی جمع شدن که از بنیامین امضا بگیرن. چند کلمه‌ای هم سعی میکنه با بنیامین حرف بزنه. و تعجب میکنه از اینکه کشوری با این همه محدودیت و این همه اعتقادات سفت و سخت، چطور یه ستاره پاپ داره. تصویر‌های گرفته شده از بازار تهران، و زنان چادری و مردان ریشو، تضاد جالبی دارند با تصاویر مربوط به پاساژ تندیس. جایی که جوون های دیگه ای رو گیر میاره و سعی میکنه درباره زندگی جوون‌ها تو ایران ازشون اطلاعات بگیره. به قول خودش با بیست دقیقه راه رفتن تو پاساژ تندیس، ایرانی رو کشف کرد که تا حالا ندیده بود.

نکته جالب اینه که هیچ وقت قضاوتی صورت نمیگیره و فقط اطلاعاته که جمع و به تماشاگر منتقل میشه. چه زمانی که با خانواده شهدا به مزار رفته بود و بسیجی درباره دفاع از میهن و ناموس گفت، و چه وقتی تو پاساژ تندیس از پسر دیگه‌ای شنید که با آمریکا هیچ مشکلی نداریم ولی اگه اتفاقی بیافته حتمن از ایران دفاع میکنیم. حتا وقتی درباره جنگ ایران و عراق حرف میزنه، میگه ایران وارد طولانی ترین جنگ قرن بیستم شد، که عراق از طرف آمریکا، انگلیس، فرانسه وشوروی حمایت میشد ولی ایران تنها میجنگید. تلفات برای ایران بسیار سنگین بود، و نیم میلیون جوان ایرانی در این جنگ کشته شدند.

خب... زندگی جوون‌ها هم گذشت. بعد میره سراغ چیز دیگه ای که تمام تبلیغات ضد ایرانی روش متمرکز شده، حقوق زنان. برای این کار میره سراغ زنان موفق جامعه. کسانی که دارن با انگیزه کار میکنن و دوست دارن که به سهم خودشون تغییری ایجاد کنند. بعد طبق روال کارش، که محدودیت رو میشنوه و بعد در کنارش زندگی جاری مردم رو نشون میده، میره سراغ سانسور... اول میفهمه که خطوط قرمزی وجود دارند، و در کنارش میبینه که مردم دارن خیلی راحت ازکنار اون‌ها میگذرند و زندگیشون رو میکنند. مثل روزنامه‌هایی که منتشر میشن، یا گروه‌های موسیقی که میتونن مجوز بگیرن (در واقع رجب پور، مدیر برنامه‌های بنیامین، وقتی که عمر اونو با Simon Cowel مقایسه میکنه، میگه که در حال ساختن یک Girl Band تو ایرانه که تمام اعضای گروه و خواننده‌ها دخترند!) یا میره سراغ بچه‌های چلچراغ و میفهمه که با پیچوندن چند جمله میتونه حرفی رو که میخواد بزنه، بدون اینکه از خطوط قرمز عبور کرده باشه.

فقر، خیابون‌های شلوغ، و اعتیاد هم از چیزهایی هستند که سعی میکنه تو گزارش بگنجونه ولی خیلی بهش نمیپردازه. ولی همین جالبه، که تو یک ساعت و نیم، چنان تصویر واقعی و دقیقی از تهران رو نشون میده که خیلی از ما، با چندین سال زندگی کردن شاید ندیده باشیم. موقع افتتاح تونل رسالت هم هست، و با احمدی نژاد چند کلمه حرف میزنه که من شک دارم احمدی نژاد فهمیده باشه که این چی میگه چون فقط دو تا زد رو شونه عمر و رد شد رفت! ولی بعد ازش دعوت کردن که پشت سر احمدی نژاد نماز بخونه، که خوب اونم قبول کرد. قسمت‌هایی هم وارد زندگی یک خانواده ایرانی میشه و با مفهوم «تعارف» آشنا میشه خیلی جالب و به شدت اشنا درومده.

دیدن محله‌های مختلف تهران، که به قول خودش اگه حجاب نبود شاید با لوس آنجلس فرقی نمیکرد، برای همه جذابه. تصاویر تهران رو گاهی با نشون دادن مسیر با گوگ ارت همراه میکنه تا وسعت و عظمت این ابر شهر دوازده میلیونی رو نمایش بده. ولی در کنار همه این‌ها تدوین عالی و به خصوص انتخاب موسیقی به جا و زیباشه که تماشای فیلم رو بسیار لذت بخش کرده.

فیلم با تصاویری از بازار تهران به همراه موسیقی سنتی شروع میشه، و گاه که به زندگی شمال شهر و دنیای مانتو‌های کوتاه و تنگ وارد میشه، از موسیقی کیوسک استفاده میکنه. و البته جایی هم که با بنیامین حرف میزنه از موسیقی خودش. بعد دوباره که به قسمت‌های مذهبی شهر برمیگرده موسیقی هم مذهبی و به صورت نوحه درمیاد.

بهترین حرف‌ها رو از زبون روشن ترین آدمای جامعه میشنوه، کار خیلی خوب و به جایی که بیشتر مستند سازهایی که از ایران فیلم میسازند نادیده میگیرند... ( اینو مقایسه کنید با فیلم مزخرف و مبتذل «زهره و منوچهر» یا فیلم‌هایی از این دست که تا میخوان به اصطلاح خط قرمز‌ها رو رد کنند سراغ فاحشه‌ها و بی‌سواد ترین آدمها میرن و به عنوان واقعیات روزمره منتشر میکنن). به طور کل، فکر میکنم این فیلم تصویری واقعی، از چیزیه که میشه امروز تو تهران دید. نه از اون سیاه نمایی‌های فاکس نیوز و سی ان ان و چیزای دیگه خبری هست، و نه محور شیطانی و مردم خطرناک و تروریست. در واقع مردم ایران رو مردمی نشون میده،‌ تحصیل کرده و با سواد که به آموزش و تحصیل اهمیت فراوونی میدن. (خیابون انقلاب رو نشون میده و میگه خیلی‌ها برای اینکه بچه شون درس بخونه زیر بار قرض میرن و درصد سواد، نزدیک مال انگلیسه)

هر چند هر چی باشه این یه مستند انگلیسیه، و از بی. بی. سی. هم پخش شده و این انگلیسی‌ها هم که... اصلن کار کار انگلیس‌هاست!

Labels: ,