سرسام) این اینترنت مثلن پرسرعت، که یا قطعه، یا سرعتش اینقدر سرسام آوره که آدم غلط کار میشه از باز کردن صفحه. دانلود که دیگه هیچی. البته همیشه اینطور نیست، ولی خب، گاهی که اینطوری میشه تلافی همه اون مدونا و South Park و آهنگ دانلود کردنا رو درمیاره حسابی. الان هم که آمار گرفتم دیدم با سرعت سرسام آوره ۴ بایت بر ثانیه داره دادهها رد و بدل میشه. یعنی عملن مسنجر هم تعطیل.
بدبختی اینجاست که سرعت اینترنت که میاد پایین نمیدونم چرا کامپیوتر هنگ میکنه. مثلن همین الان کلی نوشته بودم یهو همه صفحههای مرورگر رو بست رفت پی کارش. (الان سرعت اینترنت شد ۳۰۰ بایت بر ثانیه، یهو کلی pm بهم رسید! باز فلکهاش بسته شد! انگار اینا هم تو لوله گیر کرده بودن یهو ریختن بیرون) مصیبت ما اینه که تو این منطقه همین یه شرکت داره خدمات (!) میده و مجبوریم به استفاده. استفاده مون از تکنولوژی مثلن به روز هم همینطوره. قطره چکونی.
موسیقی) امشب داشتم اهنگای
Lara Fabian رو گوش میکردم. از بین تمام آهنگهای فوق العادهاش، عاشق آهنگ Tout ام. یکی از اون آهنگهاس که آدم وقتی گوش میده توش غرق میشه. مخصوصن نقطههای اوج اهنگ، وقتی صدای لارا اوج میگیره، از اون لحظههاست که اون موهای ریز پشت گردنت سیخ میشن. میدونین که چی میگم.
به نظر من، صدای لارا چیز فوقالعادهای مثل مثلن سلین دیون یا سارا برایتمن نیست. بلکه تکنیک فوقالعاده قویش در خوانندگیه که ترانههاش رو اینطور عمیق و زیبا میکنه. در قسمتهایی واقعن حس میکنم که از صداش گرما بیرون میزنه، مثل یه موج گرما، آدم رو در بر میگیره و هیچ چیز دیگهای رو حس نمیکنی غیر از موسیقی.
فقط بدیش اینه که بعد از گوش کردن به آهنگاش افسرده میشم. (هر چند تعجب هم نداره، یکی از آهنگاش به اسم The Broken Vow (یا عهد شکسته) به انتخاب خیلیها یکی از گریه آور ترین آهنگهاست - نسخه زنونهاش همین مال لاراست، نسخه مردونهاش رو هم Josh Groban خونده. اگه عشقتون بهتون خیانت کرد بشینین گوش کنین گریه کنین!!!) کلیپ آهنگ Tout رو هم از اینجا (یوتیوب و دیلی موشن) ببینید.
شب) باز دیر شد، این مدت هر چقدر تصمیم گرفتم شب زود بخوابم نشده. از ساعت یازده تصمیم میگیرم که بگیرم بخوابم، منتها تا یه چتی بکنیم، یه وبلاگی آپ کنیم، یه فیلمی ببینیم ساعت میشه ۳ و ۴ صبح. چند وقت پیش، که کل روز خواب بودم، ساعت ۶ بعد از ظهر بیدار شدم، غذامو خوردم، درسمو خوندم، رفتم ورزشمو کردم، اومدم رفتم حموم، تر و تمیز اومدم بیرون دیدم ساعت دوازده شبه!!! گفتم ای بابا، من تازه روزم شروع شده چرا اینطوری شد؟ (حال میکنینا هی آبروی خودم و میبرم، بهانه میدم دستتون از زندگیتون لذت ببرینا!)
وبلاگ) نشسته بودم حرص میخوردم که ندا آمد و گفت آپدیت کن. گفتم دلم میخواد، ولی نه حوصله دارم، نه انگیزه، نه مطلب نه هیچی. گفت خوب حالا بنویس، یه چیزی ازش درمیاد. گفتم اخه نمیاد. خلاصه اینجاها بود که ارتباط قطع شد (وصفش در بالا رفت) و نشستم به نوشتن. الان یهو دیدم دارم هی مینویسم و مینویسم و میاد. لامصب بندم نمیاد. خلاصه بقیهاش رو خیلی خونسرد پاک کردم، تا همینجا رو داشته باشید، بقیهاش باشه برای بعد. مثل این باغ مظفریها «بعدن»