دستههای عزاداری رو دیدید؟ دیدید بعضیا با چه شوقی میرن دسته ببینن. بچههای کوچیک رو دیدید که دسته دسته جمع میشن، میگن و میخندن و میدون و بازی میکنن. بعد هم تو سرشون میزنن و داد و فریاد میکنن به اسم امام حسین؟ سازهای کوبهای رو دیدید که جزیی جدای نشدنی از این مراسم شدند؟ نوازنده اون سازها رو دیدید که با چه عشقی ریتم میگیره؟
برپا کنندگان هیئتهای مذهبی هم این چند روز همش در تب و تابند. زمان بندی و گردوندن مراسم و سیر کردن شکمها و مداح و بلند گو و هماهنگی و این چیزها همه مدیریت میخواد. یک راهپیمایی و حضور و دیدار، و شرکت در یک مراسم دسته جمعی، همه چیزهاییه که مردم رو به این برنامهها میکشونه، یک احساس دیده شدن، احساس شنیده شدن، فریاد زدن و بودن.
تمام این برنامهها از عقدههای فروخورده و سرکوب شدهای میاد که جای دیگه اجازه سرکشیدن ندارن. طبال، بدون اینکه بدونه تمام خلا موسیقیاییش رو در ریتم طبلش میریزه. مردم، شادی بودن در یک حرکت دسته جمعی مجاز رو تجربه میکنن، جایی که هیچ کس حق و جرات تعرض بهشون رو نداره. اونم در جامعهای که هر همصدایی مساوی براندازیه. عقده و انرژی فروخوده حرکت و ریتم و رقص، تو مراسم سینه زنی و بر سر زنی ترجمه میشه. تمام افسردگیها و شکستها و بدبختیها، تبدیل به خود ویرانگریای میشه، یک حس مازوخیستی که میخواد انتقام تمام بدبختیهاش رو از خودش بگیره. به ریتم و تند و آهسته شدن نوحهها دقت کردید؟ اول آهسته بعد کم کم سریع تر تا رسیدن به یک نقطه اوج. آشنا نیست؟
وقتی تمام حرکتهای طبیعی و نرمال، و تمام امیال و حقوق مسلم آدمی، غیر مجاز و مشمول ساماندهی طبقه بندی میشه، نتیجهاش میشه مردمی که عزاداری میشه مراسم ملیاش، و گریه و غمش میشه ارزش. افسردگی روز به روز بینشون بیشتر میشه و آمار خودکشی به حدی بالا میره که رسمن میشه دومین عامل مرگشون. اشتباه نشه، اینها به خاطر بی برنامهگی و ندونم کاری نیست، حاصل سالها برنامه ریزی و فرهنگسازیه.
پی نوشت: یک آمار نصفه و نیمه از افسردگی بین مثلن نخبگان جامعه: ۶۰ درصد از دانشجویان افسرده هستند. (+)
پی نوشت۲: روانشناسان و متخصصان ما کجان؟ کورند؟ چرا چیزی نمیگن؟ مشکل اینجاست که همه چیز ما عقیدتیه، هر حرفی زده بشه، توهین به خدا و پیامبر و ائمه تعبیر و راه برای هر انتقادی بسته میشه.
بعد از تحریر: در همین رابطه. لینکها همه از بالاترین.
Labels: Censure